گنجور

غزل شمارهٔ ۹۸

ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست
روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست
تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک
شکر شیرین دهان او ز تنگی دیگرست
از میان دلبران شنگ و گل رویان شوخ
یار ما را می‌رسد، شوخی و شنگی دیگرست
بیدلان خسته را زان زلفهای چون رسن
هر زمان در گردن دل پالهنگی دیگرست
بی‌وفا خواند مرا خود پیش ازین در عشق او
نام من بد گشته بود، این نیز ننگی دیگرست
چون بگویم: صلح کن، گوید: بگیرم در کنار
راستی صلحی چنین بنیاد جنگی دیگرست
ای نصیحت‌گو،دمی چنگ از گریبانم بدار
کین زمانم دامن خاطر به چنگی دیگرست
از کمان ابروی آن تیر بالا هر نفس
اوحدی را در دل مسکین خدنگی دیگرست
پیش ازین سنگی ز راه خویش اگر بر می‌گرفت
این زمان نتوان، که دستش زیر سنگی دیگرست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست
روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست
هوش مصنوعی: دخترم که مانند گندم زیباست، هر لحظه در حال مبارزه با چالش‌های جدیدی است. زیبایی و جذابیت او هر بار به شکلی متفاوت و با رنگی جدید به چشم می‌خورد.
تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک
شکر شیرین دهان او ز تنگی دیگرست
هوش مصنوعی: ما جاهای زیادی شکر خوشمزه را تجربه کرده‌ایم، اما شیرینی کلام او و لذت ناشی از آن کاملاً متفاوت و خاص است.
از میان دلبران شنگ و گل رویان شوخ
یار ما را می‌رسد، شوخی و شنگی دیگرست
هوش مصنوعی: از بین دلبرانی که شنگ و گل‌روی هستند، یار ما حال و هوای خاصی دارد که با آن شوخی و شنگی که دیگران دارند، متفاوت است.
بیدلان خسته را زان زلفهای چون رسن
هر زمان در گردن دل پالهنگی دیگرست
هوش مصنوعی: افراد ناامید و رنجیده از زلف‌های مانند طناب، هر لحظه در دل خود بار دیگری از درد و اندوه دارند.
بی‌وفا خواند مرا خود پیش ازین در عشق او
نام من بد گشته بود، این نیز ننگی دیگرست
هوش مصنوعی: من را به بی‌وفایی متهم کرد، در حالی که قبلاً در عشق او نام و اعتبارم خراب شده بود؛ حالا این هم یک عیب و ننگ دیگری است.
چون بگویم: صلح کن، گوید: بگیرم در کنار
راستی صلحی چنین بنیاد جنگی دیگرست
هوش مصنوعی: وقتی می‌گویم که صلح کن، او پاسخ می‌دهد که اگر صلحی اینچنین برپا کنم، این به معنای ایجاد جنگی جدید است.
ای نصیحت‌گو،دمی چنگ از گریبانم بدار
کین زمانم دامن خاطر به چنگی دیگرست
هوش مصنوعی: ای نصیحت‌کننده، لحظه‌ای دستت را از گریبان من بردار، زیرا حالا ذهن و فکر من مشغول چیز دیگری است.
از کمان ابروی آن تیر بالا هر نفس
اوحدی را در دل مسکین خدنگی دیگرست
هوش مصنوعی: هر بار که آن ابرو مانند کمان خم می‌شود، تیر ستمگری به دل اوحدی می‌زند و او را رنجیده خاطر می‌کند.
پیش ازین سنگی ز راه خویش اگر بر می‌گرفت
این زمان نتوان، که دستش زیر سنگی دیگرست
هوش مصنوعی: اگر در گذشته سنگی را از جلوی راهش برمی‌داشت، اکنون نمی‌تواند این کار را انجام دهد، زیرا دستی زیر سنگی دیگر گیر کرده است.