گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷۷

هرگزت عادت نبود این بی‌وفایی
غیر ازین نوبت که در پیوند مایی
من هم اول روز دانستم که بر من
زود پیوندی، ولی دیری نپایی
میکنم یادت بهر جایی که هستم
گر چه خود هرگز نمیگویی: کجایی؟
رخ نمودن را نشانی نیست پیدا
نقد می‌بینم که رنجی می‌نمایی
گر نپرسی حال من عیبی نباشد
کین شکستن خود نیرزد مومیایی
چشم ما را روشنی از تست و بی‌تو
هرگزش ممکن نباشد روشنایی
اوحدی بیگانه بود از آستانت
ورنه با هر کس که دیدم آشنایی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگزت عادت نبود این بی‌وفایی
غیر ازین نوبت که در پیوند مایی
هوش مصنوعی: هرگز عادت تو این نبوده است که به کسی بی‌وفا باشی، مگر این بار که به ما در ارتباط‌مان این‌گونه رفتار کردی.
من هم اول روز دانستم که بر من
زود پیوندی، ولی دیری نپایی
هوش مصنوعی: من از ابتدای روز متوجه شدم که ارتباطی زودگذر با من برقرار شده است، اما می‌دانستم این پیوند طولانی نخواهد بود.
میکنم یادت بهر جایی که هستم
گر چه خود هرگز نمیگویی: کجایی؟
هوش مصنوعی: هر جا که باشم، تو را به یاد می‌آورم، حتی اگر تو هرگز نپرسی کجا هستم.
رخ نمودن را نشانی نیست پیدا
نقد می‌بینم که رنجی می‌نمایی
هوش مصنوعی: چهره‌ات بی‌نشان است و واضح نمی‌شود، اما من درد و رنجی که در دل داری را به خوبی می‌بینم.
گر نپرسی حال من عیبی نباشد
کین شکستن خود نیرزد مومیایی
هوش مصنوعی: اگر از وضعیت من سوالی نکنی، اشکالی ندارد، چون برای من ارزش ندارد که در مقابل تو خود را بشکنم و آسیب ببینم.
چشم ما را روشنی از تست و بی‌تو
هرگزش ممکن نباشد روشنایی
هوش مصنوعی: چشم ما به وجود تو روشنایی می‌بخشد و بدون تو هرگز نمی‌توانیم نور و روشنی داشته باشیم.
اوحدی بیگانه بود از آستانت
ورنه با هر کس که دیدم آشنایی
هوش مصنوعی: اوحدی از درگاه تو دور بود و احساس غریبی می‌کرد، وگرنه با هر کسی که ملاقات کردم، بلافاصله احساس نزدیکی و آشنایی به وجود آمد.