غزل شمارهٔ ۸۷۵
دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی
ز حسن طلعت این دلبران یغمایی
ز تنگ شکر مصری برون نیاورند
به لطف شکر تنگ تو در شکر خایی
کمر که بستهای، ای ماه، بر میان شب و روز
مگر به کشتن ما بستهای که نگشایی؟
اگر به مصر غلامی عزیز شد چه عجب؟
به هر کجا که تو رفتی عزیز میآیی
چو روی باز کنی نیستی کم از یوسف
چو غنج و ناز کنی بهتر از زلیخایی
برو تو شهر بگو: تا دگر نیارایند
کزان جمال تو خود شهرها بیارایی
در سرای توبیتالمقدسست امروز
رخ تو قبلهٔ شوریدگان شیدایی
به جنگ رفتن سلطان دگر چه محتاجست؟
که چون تو شاه سوارش به صلح میآیی
ز چین زلف تو چون اوحدی حدیثی گفت
برو مگیر، که آشفته بود و سودایی
چو هندوانت اگر سر به بندگی ننهد
به دست خود چو فرنگش بزن به رسوایی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی
ز حسن طلعت این دلبران یغمایی
هوش مصنوعی: این شهر دمشق به خاطر عشق به مکانی ویژه تبدیل شده و مصر نیز به دلیل زیبایی و جذابیت چهره دلبرانش، دیاری دلربا شده است.
ز تنگ شکر مصری برون نیاورند
به لطف شکر تنگ تو در شکر خایی
هوش مصنوعی: از ظرف شکر مصری نمیتوانند شکر بیرون بیاورند، اما به لطف و مهربانی تو، در شیرینی تو میتوانند خود را غرق کنند.
کمر که بستهای، ای ماه، بر میان شب و روز
مگر به کشتن ما بستهای که نگشایی؟
هوش مصنوعی: ای ماه، وقتی که به کمر خود کمربند زدی و فاصلهای میان شب و روز ایجاد کردی، آیا این کار را انجام دادهای تا ما را از بین ببری و هرگز برنگردی؟
اگر به مصر غلامی عزیز شد چه عجب؟
به هر کجا که تو رفتی عزیز میآیی
هوش مصنوعی: اگر در مصر، یک برده به مقام و عزتی دست پیدا کند، چه تعجبی دارد؟ تو هر جا که بروی، با خود عزت و بزرگی به همراه داری.
چو روی باز کنی نیستی کم از یوسف
چو غنج و ناز کنی بهتر از زلیخایی
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات را نمایان میکنی، به اندازهی یوسف زیبا هستی و وقتی که با ناز و عشوهگری رفتار میکنی، از زلیخا هم بهتر میشوی.
برو تو شهر بگو: تا دگر نیارایند
کزان جمال تو خود شهرها بیارایی
هوش مصنوعی: برو به شهر و بگو که تا زمانی که زیبایی تو وجود دارد، هیچ کس دیگر نیازی به آراستن و زینت دادن شهرها ندارد.
در سرای توبیتالمقدسست امروز
رخ تو قبلهٔ شوریدگان شیدایی
هوش مصنوعی: امروز در خانه تو، که بیتالمقدس نام دارد، چهره تو مکان اصلی پرستش عاشقان و شیفتگان است.
به جنگ رفتن سلطان دگر چه محتاجست؟
که چون تو شاه سوارش به صلح میآیی
هوش مصنوعی: سلطان دیگر برای رفتن به جنگ به چه چیزی نیاز دارد؟ وقتی که تو، ای شاه، با سواران خود به صلح میرسی و آرامش به ارمغان میآوری.
ز چین زلف تو چون اوحدی حدیثی گفت
برو مگیر، که آشفته بود و سودایی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و پیچیدگی موهای تو، اوحدی داستانی را گفت که بهتر است به آن توجه نکنی، زیرا او در حالتی پریشان و دیوانهوار بود.
چو هندوانت اگر سر به بندگی ننهد
به دست خود چو فرنگش بزن به رسوایی
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل هندوها نتواند سر به فرمانی بگذارد، خودت باید با دلیری به او پاسخ بدهی و باعث رسواییاش شوی.