غزل شمارهٔ ۸۷۴
دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی
که دارد چون کمر بستی و همچون زلف لالایی
بدان کان پای من باشد به دام زلف او، گر تو
ز دستی بشنوی روزی که: زنجیریست بر پایی
به اشک چشم بر گریند مردم در بلا، لیکن
نه هراشکی چو جیحونی، نه هر چشمی چو دریایی
نخواهم یافتن یکشب مجال خلوتی با او
که هرگز کوی دلبندان نشد خالی ز سودایی
هلاک من نخواهد بود جز در عشق و میدانم
کزین معنی خبر کرده مرا یک روز دانایی
ز هر سویم غمی سر کرد و تشویشی و اندوهی
کجایی آخر ای شادی؟ تو هم بر کن سر از جایی
ز من هر لحظه میپرسی که کارت: چیست؟ این معنی
کسی را پرس کو دارد به کار خویش پروایی
مرا از عشوه هر روزی به فردا میدهی وعده
مگر کامروز مردم را نخواهد بود فردایی؟
ز آه اوحدی او را چو آگاهی دهم گوید:
چه گویی پیش من چندین حدیث باد پیمایی؟
غزل شمارهٔ ۸۷۳: به پیمانی نمیپویی، به پیوندی نمیپاییغزل شمارهٔ ۸۷۵: دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی
که دارد چون کمر بستی و همچون زلف لالایی
هوش مصنوعی: دل من از درد و رنجی که ناشی از نگاه تیر مانند توست، زخمی شده است. تو همچون کمری که بندیده شده باشد و مانند زلفی که در باد رقصان است، به زیبایی خود میدرخشی.
بدان کان پای من باشد به دام زلف او، گر تو
ز دستی بشنوی روزی که: زنجیریست بر پایی
هوش مصنوعی: اگر پای من به زلف او گرفتار باشد، حتی اگر از کسی بشنوی که روزی زنجیری به پای من خواهد بود، میدانم که به همین سرنوشت راضی هستم.
به اشک چشم بر گریند مردم در بلا، لیکن
نه هراشکی چو جیحونی، نه هر چشمی چو دریایی
هوش مصنوعی: مردم در زمان مشکلات و مصائب، با چشمانشان اشک میریزند، اما نه تمام اشکها همانند جیحون (رودی بزرگ) است و نه هر چشمی مانند دریا عمیق و وسیع است.
نخواهم یافتن یکشب مجال خلوتی با او
که هرگز کوی دلبندان نشد خالی ز سودایی
هوش مصنوعی: نمیتوانم یک شب فرصتی برای تنهایی با او پیدا کنم، چون همیشه مکان عاشقان پر از اشتیاق و حسرت است.
هلاک من نخواهد بود جز در عشق و میدانم
کزین معنی خبر کرده مرا یک روز دانایی
هوش مصنوعی: تنها چیزی که میتواند مرا به نابودی بکشاند عشق است و میدانم که روزی دانایی درباره این موضوع به من خبر خواهد داد.
ز هر سویم غمی سر کرد و تشویشی و اندوهی
کجایی آخر ای شادی؟ تو هم بر کن سر از جایی
هوش مصنوعی: از همه جا غم و ناراحتی به سراغم آمده و دلم پر از تشویش و نگرانی است. ای شادی، کجایی؟ چرا از جایی بیرون نمیآیی تا مرا خوشحال کنی؟
ز من هر لحظه میپرسی که کارت: چیست؟ این معنی
کسی را پرس کو دارد به کار خویش پروایی
هوش مصنوعی: هر لحظه از من میپرسی که کارت چیست؟ این نشان میدهد که کسی که مشغول کار خود است، اهمیتی به سوالات دیگران نمیدهد و در کارش متمرکز است.
مرا از عشوه هر روزی به فردا میدهی وعده
مگر کامروز مردم را نخواهد بود فردایی؟
هوش مصنوعی: تو هر روز با لبخند و ناز به من وعده میدهی که فردا به خواستههایم رسیدگی میکنی، اما آیا امروز کسی زنده خواهد ماند تا فردا را ببیند؟
ز آه اوحدی او را چو آگاهی دهم گوید:
چه گویی پیش من چندین حدیث باد پیمایی؟
هوش مصنوعی: وقتی به اوحدی میگویم که از غم و اندوه او باخبر شوم، او پاسخ میدهد: تو چه چیزی میخواهی بگویی وقتی که من این همه داستانهای گذرا و بیثبات را دارم؟