گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶۹

رخ باز نهادم به سماوات الهی
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
بر مهر تو چون دل نهد این عاشق آهی؟
اینجا نتوان کرد مقام، ار چه دلم را
روزی دو سه مهمان تو کرد این تن ساهی
جز در رسن عشق مزن دست ارادت
تا یوسف مصری شوی، ای یوسف چاهی
اینجا منشین پر، که جزا می‌نتوان یافت
عمر ابد و مملکت نامتناهی
برخیز و بن باغ بهشتی نظری کن
تا پیش نهم هر چه دلت خواهد و خواهی
گه نعره بر آریم ز صحراش چو مرغان
گه غوطه بر آریم ز دریاش چو ماهی
در نامهٔ ترکیب که داری نظری کن
تا سر دو گیتی بشناسی بکماهی
نی نی، که ازین هر دو جهان جز به رخ او
گر باز شود چشم تو در عین گناهی
یکرنگ شو، ای اوحدی و یکدل و یکتا
در کش قلم و خط به سپیدی و سیاهی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ باز نهادم به سماوات الهی
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
هوش مصنوعی: چهره‌ام را به آسمان‌های الهی گشودم تا بتوانم در چرخش دنیا، نوبت سلطنت را به دست بگیرم.
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی
هوش مصنوعی: تمام دار و ندارم را اینجا گذاشتم، چون یارم شبیه مسیح است و به خاطر این چهرهٔ خاکی‌اش.
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
بر مهر تو چون دل نهد این عاشق آهی؟
هوش مصنوعی: ای شاهد زیبای جهان، از من بخواه که عشق و محبتت را به دست آورم. چگونه است که دل این عاشق، با یاد تو، آه و ناله سر دهد؟
اینجا نتوان کرد مقام، ار چه دلم را
روزی دو سه مهمان تو کرد این تن ساهی
هوش مصنوعی: در اینجا نمی‌توانم به آرامش و استراحت برسم، هرچند که به مدت دو یا سه روز، مهمان قلب من بوده‌ای. این بدن خسته و نزار دیگر توان تحمل ندارد.
جز در رسن عشق مزن دست ارادت
تا یوسف مصری شوی، ای یوسف چاهی
هوش مصنوعی: فقط زمانی که عشق واقعی را تجربه کردی، می‌توانی نسبت به آن احساس تعلق و ارادت داشته باشی. در غیر این صورت، هیچگاه به مقام و جایگاهی نظیر یوسف نخواهی رسید.
اینجا منشین پر، که جزا می‌نتوان یافت
عمر ابد و مملکت نامتناهی
هوش مصنوعی: اینجا نمان، زیرا در این دنیا نمی‌توان جزای خوب و بد را در عمر جاودانه و سرزمین بی‌نهایت یافت.
برخیز و بن باغ بهشتی نظری کن
تا پیش نهم هر چه دلت خواهد و خواهی
هوش مصنوعی: بیدار شو و به زیبایی‌های باغ بهشتی نگاه کن تا هر چیزی که می‌خواهی و آرزو داری، به دست بیاوری.
گه نعره بر آریم ز صحراش چو مرغان
گه غوطه بر آریم ز دریاش چو ماهی
هوش مصنوعی: گاهی از شادی و هیجان مانند پرندگان فریاد می‌زنیم و گاهی از سر شگفتی و خوشحالی مثل ماهی‌ها در آب غوطه‌ور می‌شویم.
در نامهٔ ترکیب که داری نظری کن
تا سر دو گیتی بشناسی بکماهی
هوش مصنوعی: به متن ترکیبی که در دست داری دقت کن تا بتوانی دو جهان را بشناسی و درکی عمیق از آن‌ها پیدا کنی.
نی نی، که ازین هر دو جهان جز به رخ او
گر باز شود چشم تو در عین گناهی
هوش مصنوعی: نه، هیچ کس از این دو جهان به جز زیبایی او ارزش ندارد. اگر چشمت به او بیفتد، حتی در حالی که دچار گناهی، باز هم زیبایی او تو را فریب خواهد داد.
یکرنگ شو، ای اوحدی و یکدل و یکتا
در کش قلم و خط به سپیدی و سیاهی
هوش مصنوعی: ای اوحدی، با یکرنگی و یکدلی به خط و قلم بپرداز و در میان سپیدی و سیاهی، خالص و ساده باش.