غزل شمارهٔ ۸۶۰
بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی
دلبر کافرم از چادر کافوری روی
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده
عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی
کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی
تیز شد لهجهٔ گفتارم از آن تندی خوی
گفتم: از چیست چنین تازه رخت گفت: از می
گفتم: از کیست چنین طیره سرت گفت: از شوی
خواهشی کردم و القصه عنان در پیچید
به وثاق آمد و پر مشک شد از وی مشکوی
خانه روشن شد از آن ماه سجنجل سینه
حجره گلشن شد از آن ترک عقیقل گیسوی
در فرو بستم و بنشست و میآوردم و نقل
و آنچه در مجلس ازو رنگ پدید آید و بوی
باده گردان شد و او سر خوش و من خرم و نه
در میان من و او هیچ کسی جز من و اوی
دست او ساقی و لب مطرب و رخ معشوقه
اوحدی واله و آشفته و زار از همه سوی
گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش
گاه در پای وی افتاده من خسته چو گوی
باده خورد و به زبان مست شد آن تند نهاد
مست بود و به درم رام شد آن عربده جوی
باز کردم ز هم آن زلف دو تا، تار به تار
بر گشودم ز هم آن بند قبا، توی به توی
خانه خالی بود او عاشق و من مست،دگر
نتوان گفت برو، هر چه تو دانی میگوی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی
دلبر کافرم از چادر کافوری روی
هوش مصنوعی: از کنار من گذشت و مانند ماهی که از بالای کوچه معشوقه ظاهر میشود، نشان داد که من در نظر او کافر هستم، مانند چهرهای که از چادر کافوری نمایان میشود.
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده
عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی
هوش مصنوعی: هر شنبه، تمام روز خود را در حمام میگذرانده و به شدت عرق کرده، به طوری که عرق و آب از سر و مویش مانند گلاب میچکد.
کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی
تیز شد لهجهٔ گفتارم از آن تندی خوی
هوش مصنوعی: خصلت تند و تیز شخصیتم باعث شده که رفتار و حرکتهایم کند شود و همچنین لحن صحبتهایم دچار تندی و تیزی شده است.
گفتم: از چیست چنین تازه رخت گفت: از می
گفتم: از کیست چنین طیره سرت گفت: از شوی
هوش مصنوعی: در این جملات، شخصی از دیگری درباره زیبایی و تازگی ظاهری او سوال میکند و پاسخ میشنود که این زیبایی ناشی از شراب است. سپس او پرسشی دیگر مطرح میکند و در پاسخ میفهمد که این جذبه و حالت دلربا مربوط به شوهر اوست. به طور کلی، سخن از تاثیرات عشق و جذابیت است که میتواند انسان را دگرگون کند.
خواهشی کردم و القصه عنان در پیچید
به وثاق آمد و پر مشک شد از وی مشکوی
هوش مصنوعی: من خواهشی را مطرح کردم و در نهایت، امور به گونهای پیش رفت که آن خواسته به شدت قوی شد و مانند مشک درون مشکوی محدود و فشرده گردید.
خانه روشن شد از آن ماه سجنجل سینه
حجره گلشن شد از آن ترک عقیقل گیسوی
هوش مصنوعی: خانه با نور آن ماه روشن شد و فضای اتاق به خاطر زیبایی موهای آن دختری که ترک است، به گلستان تبدیل گردید.
در فرو بستم و بنشست و میآوردم و نقل
و آنچه در مجلس ازو رنگ پدید آید و بوی
هوش مصنوعی: من به مهمانی دعوت کردم و درها را بستم. در آنجا نشستم و نوشیدنیهایی را که به مجلس آورده بودند، سرو کردم. همه چیزهایی که در آن مجلس وجود داشت، رنگ و بویی خاص داشتند و فضایی دلپذیر ایجاد کرده بودند.
باده گردان شد و او سر خوش و من خرم و نه
در میان من و او هیچ کسی جز من و اوی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از لحظهای زیبا و شاداب صحبت میکند که در آن بادهای نوشیده میشود و خود و معشوقش در کنار هم لحظاتی خوش را تجربه میکنند. فضایی صمیمی و بدون هیچ مداخلهگری وجود دارد، به طوری که تنها خودشان هستند و هیچ کس دیگری مزاحمشان نیست. این حس نزدیکی و شادی باعث میشود که هر دو در این لحظه غرق شوند و از آن لذت ببرند.
دست او ساقی و لب مطرب و رخ معشوقه
اوحدی واله و آشفته و زار از همه سوی
هوش مصنوعی: دست او به مانند یک ساقی است که نوشیدنی میریزد، لبهایش همانند صدای یک مطرب نغمهخوانی میکند و چهرهاش همچون معشوقهای زیباست. اوحدی، عاشق و پریشان حال و ناراحت از همه سو محاصره شده است.
گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش
گاه در پای وی افتاده من خسته چو گوی
هوش مصنوعی: گاهی موهای او به گردن من میافتد و گاهی من مثل یک توپ خسته در پای او افتادهام.
باده خورد و به زبان مست شد آن تند نهاد
مست بود و به درم رام شد آن عربده جوی
هوش مصنوعی: شراب نوشید و به زبانش مستی غالب شد. آن شخص که پرشور و شوق بود، آرام و مطیع گردید.
باز کردم ز هم آن زلف دو تا، تار به تار
بر گشودم ز هم آن بند قبا، توی به توی
هوش مصنوعی: موهای دو تاییاش را باز کردم، تار به تار جدا کردم. همچنین بند لباسش را یکی یکی باز کردم و به هم نزدیک شدم.
خانه خالی بود او عاشق و من مست،دگر
نتوان گفت برو، هر چه تو دانی میگوی
هوش مصنوعی: در آن خانهای که تنها بود، او عاشق و من در حال مستی بودم. دیگر نمیتوانم حرفی بزنم، تو هر چه میدانی بگو.