گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵۹

آمد بهار، خیمه بزن بر کنار جوی
بر دوست کن کنار وز دشمن کنار جوی
می‌چار فصل عیش فزاید، به می‌گرای
گل پنج روز بیش نپاید، به باغ پوی
بستان پر از بدایع صنعست، لیک هیچ
رنگیش نیست بیرخ یار بدیع جوی
چون سنگ و روست آنکه نشد گرم دل به عشق
در عهد آن نگار مکن یاد سنگ و روی
خواهی که بی‌تکلف چشمش نظر کنی
از نقش صورت دگران لوح دل بشوی
ای باد، بوی زلف چو چوگان او بیار
تا سر به مژده در کف پایت نهم چو گوی
هر دم به شیوهٔ دگرم صید میکنند
گاهی به قند آن لب و گاهی به بند موی
با قد آن صنم ز چمن، سرو گو: مبال
با روی آن پری، ز زمین لاله گو: مروی
ای اوحدی، تو خاک سر کوی دوست باش
باشد که دوست را گذر افتد به خاک کوی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد بهار، خیمه بزن بر کنار جوی
بر دوست کن کنار وز دشمن کنار جوی
هوش مصنوعی: بهار فرارسیده است، بیایید در کنار جوی آب سایه‌بان بزنیم و با دوستانمان وقت بگذرانیم، همچنین باید از دشمنان نیز دوری کنیم و در کنار جوی آرامش را تجربه کنیم.
می‌چار فصل عیش فزاید، به می‌گرای
گل پنج روز بیش نپاید، به باغ پوی
هوش مصنوعی: بیا و از شادی و لذت زندگی بهره‌مند شو، زیرا عمر گل تنها پنج روز بیشتر نیست. پس از می لذت ببر و به باغ برو.
بستان پر از بدایع صنعست، لیک هیچ
رنگیش نیست بیرخ یار بدیع جوی
هوش مصنوعی: باغ پر از زیبایی‌ها و آثار هنری است، اما هیچ‌کدام از آنها به اندازه زیبایی و جاذبه دوست محبوب من نیست.
چون سنگ و روست آنکه نشد گرم دل به عشق
در عهد آن نگار مکن یاد سنگ و روی
هوش مصنوعی: اگر کسی دلش به عشق آن معشوق داغ نشده و سرد باشد، همچون سنگ و سرد است. پس در یاد و فکر آن صورت زیبا نباشید.
خواهی که بی‌تکلف چشمش نظر کنی
از نقش صورت دگران لوح دل بشوی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به سادگی و بدون هیچ‌گونه تظاهر به چشمان او نگاه کنی، باید از تصویر و خاطرات دیگران دل بر کنی و پاکسازی کنی.
ای باد، بوی زلف چو چوگان او بیار
تا سر به مژده در کف پایت نهم چو گوی
هوش مصنوعی: ای باد، بوی خوش زلف او را بیاور تا من سرم را به نشانه‌ی خوشحالی زیر پای تو بگذارم، مانند گوی که زیر پای چوگان می‌افتد.
هر دم به شیوهٔ دگرم صید میکنند
گاهی به قند آن لب و گاهی به بند موی
هوش مصنوعی: در هر لحظه به طریقی جدید مرا شکار می‌کنند، گاهی با شیرینی لبانت و گاهی با زنجیر مویت.
با قد آن صنم ز چمن، سرو گو: مبال
با روی آن پری، ز زمین لاله گو: مروی
هوش مصنوعی: با قامت آن معشوق در باغ، مانند سرو صحبت نکن؛ و اگر می‌خواهی درباره زیبایی او بگویی، از لاله‌های زمین بگو که به زیبایی او نمی‌رسند.
ای اوحدی، تو خاک سر کوی دوست باش
باشد که دوست را گذر افتد به خاک کوی
هوش مصنوعی: ای اوحدی، تو باید خود را به عنوان خاک سر کوی محبوب معرفی کنی تا شاید محبوب یک‌بار هم که شده، از آنجا عبور کند و به تو توجه کند.