غزل شمارهٔ ۸۵۲
زمستان ز مستان نبیند زبونی
و گر خود بلا بارد از ابر خونی
زمستان بهاریست آنجا که باشد
شراب ارغوانی، سماع ارغنونی
ز شر زمستان شرابت رهاند
و گر خود به فضل و هنر ذوفنونی
چو بادی برآید دمی باده درکش
ز آتش چه کم؟ باده آر از کنونی
از آن حلقه شد پشتت از باد سرما
که از حلقهٔ میپرستان برونی
گر آزاد مردی تو و دین رندان
به دونان رها کن خسیسی و دونی
تو ای زاهد خشک، هم ساغر نو
فرو کش به شادی که در هان و هونی
نگه کن که چونست احوال و آنگه
بخور بادهای چند و بنگر که چونی؟
دل آهنین را دوایی ده از می
که مانند سیمابی از بی سکونی
به یک حال بر بیستان خویشتن را
گر از باستانی ور از بیستونی
ز سر دل اوحدی دور باشی
چو ذوقی نباشد ترا اندرونی
غزل شمارهٔ ۸۵۱: باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟غزل شمارهٔ ۸۵۳: تبم دادی نمیپرسی که ای بیمار من چونی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمستان ز مستان نبیند زبونی
و گر خود بلا بارد از ابر خونی
هوش مصنوعی: زمستان نمیتواند از خوشیهای بهار رنج ببیند، حتی اگر خود مشکلات و دردهایی از آسمان نازل شود.
زمستان بهاریست آنجا که باشد
شراب ارغوانی، سماع ارغنونی
هوش مصنوعی: زمستان آنجا که نوشیدنی ارغوانی و رقص و شادی موجود است، به نوعی بهار محسوب میشود.
ز شر زمستان شرابت رهاند
و گر خود به فضل و هنر ذوفنونی
هوش مصنوعی: اگر از شر زمستان دلت را به شراب خوش کردهای، باید خودت با فضل و هنر به این شادی ادامه دهی.
چو بادی برآید دمی باده درکش
ز آتش چه کم؟ باده آر از کنونی
هوش مصنوعی: زمانی که بادی وزید و لحظهای شرابی را بنوشی، دیگر از آتش چه کم است؟ بنابراین، از حال فعلی بهرهمند باش و شراب را بیاور.
از آن حلقه شد پشتت از باد سرما
که از حلقهٔ میپرستان برونی
هوش مصنوعی: به خاطر سرمایی که از حلقهٔ میپرستان به تو منتقل شده، پشتت به حالت خمیده درآمده است.
گر آزاد مردی تو و دین رندان
به دونان رها کن خسیسی و دونی
هوش مصنوعی: اگر انسان با شرافتی هستی و به اصول رندی پایبندی، باید از افراد پست و اخلاق ناپسند فاصله بگیری و از بخیل بودن و رفتارهای حقیر پرهیز کنی.
تو ای زاهد خشک، هم ساغر نو
فرو کش به شادی که در هان و هونی
هوش مصنوعی: ای زاهد بدون شادی، هم اکنون جام نو را به دست بگیر و از آن بنوش، زیرا در این دنیا شادابی و سرور وجود دارد.
نگه کن که چونست احوال و آنگه
بخور بادهای چند و بنگر که چونی؟
هوش مصنوعی: به اطراف خود خوب نگاه کن و ببین وضعیت چگونه است، سپس چند جرعه از شراب بنوش و به حال خودت هم توجه کن.
دل آهنین را دوایی ده از می
که مانند سیمابی از بی سکونی
هوش مصنوعی: به دل سخت و بیاحساس خود، نوشیدنیای بده که مثل آب زلال، آرامشبخش باشد و از بیقراریاش بکاهد.
به یک حال بر بیستان خویشتن را
گر از باستانی ور از بیستونی
هوش مصنوعی: در هر شرایطی باید خود را حفظ کنی، چه از گذشته و چه از سختیها و چالشهای زندگی.
ز سر دل اوحدی دور باشی
چو ذوقی نباشد ترا اندرونی
هوش مصنوعی: اگر احساس و ارتباط عمیق و واقعی با کسی نداشته باشی، مانند این است که از او دوری میکنی و نمیتوانی به درون او پی ببری.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"مجلس یکم: زمستان"
با صدای علی کاظمی (آلبوم کنسرت زمستان)