غزل شمارهٔ ۸۴۸
جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟
که هر دم به نوعی دلش خون کنی
تو روزی ز دست غم خود مرا
به صحرا دوانی و مجنون کنی
نگویم به کس حال بیداد تو
که ترسم بگویند و افزون کنی
نمیدارم از دامنت دست باز
گرم دامن دیده جیحون کنی
برآنی که بر من کنی رحمتی
چه سودم دهد؟ گر نه اکنون کنی
نبود این گمان اوحدی را بتو
که با او دل خود دگرگون کنی
غزل شمارهٔ ۸۴۷: از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنیغزل شمارهٔ ۸۴۹: به نشاط باده چو صبحدم سوی بوستان گذری کنی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟
که هر دم به نوعی دلش خون کنی
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی به کسی آسیب بزنی؟ در حالی که هر لحظه به نوعی او را ناراحت میکنی.
تو روزی ز دست غم خود مرا
به صحرا دوانی و مجنون کنی
هوش مصنوعی: یک روز تو مرا به خاطر غم خود به دشت و صحرا خواهی برد و من را دیوانهوار عاشق خواهی کرد.
نگویم به کس حال بیداد تو
که ترسم بگویند و افزون کنی
هوش مصنوعی: نمیخواهم به کسی از درد و رنج تو بگویم، چون میترسم که آنها این ماجرا را بگوش دیگران برسانند و مشکل تو را بزرگتر کنند.
نمیدارم از دامنت دست باز
گرم دامن دیده جیحون کنی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو نمیتوانم از دامن تو جدا شوم، چون چشمانم همیشه به سمت زیباییهای جیحون معطوف است.
برآنی که بر من کنی رحمتی
چه سودم دهد؟ گر نه اکنون کنی
هوش مصنوعی: اگر بر من رحمی کنی، چه فایدهای برای من دارد؟ اگر این کار را اکنون انجام ندهی.
نبود این گمان اوحدی را بتو
که با او دل خود دگرگون کنی
هوش مصنوعی: اوحدی فکر نمیکرد که تو بتوانی دل خود را به این راحتی عوض کنی.