غزل شمارهٔ ۸۳۹
ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟
بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟
که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی
که چو قصهای نویسیم به دشمنان رسانی
چو بهانه میگرفتی و وفا نمینمودی
ز چه خانه مینمودی به غریب کاروانی؟
قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی
غم مستمند میخور، چه سمند میدوانی
ز ورق برون فگندم همه بار نامهٔ خود
که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی
عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه
که در اول غروری و در آخر زمانی
چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم!
که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی
مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت
من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی
دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟
بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟
هوش مصنوعی: از تو که بیوفایی، نشانی از مهربانی نمیتوانیم پیدا کنیم. و در مورد تو که سنگدل هستی، چه چیزی باید بگوییم که نشاندهنده داستان دلخستگی ما باشد؟
که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی
که چو قصهای نویسیم به دشمنان رسانی
هوش مصنوعی: اگر پیامی به دشمن بفرستیم، تو مانند یک قاصد از آن آگاه میشوی و اگر داستانی بنویسیم، تو هم آن را به دشمنان میرسانی.
چو بهانه میگرفتی و وفا نمینمودی
ز چه خانه مینمودی به غریب کاروانی؟
هوش مصنوعی: وقتی که بهانه میآوردی و به وعدهات عمل نمیکردی، چرا در این وضعیت خود را به عنوان یک مسافر بیگانه در این خانه نشان میدادی؟
قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی
غم مستمند میخور، چه سمند میدوانی
هوش مصنوعی: پایم را بگیر و با عجله نرو، ای سواره، نکند که غم رو به فزونی آید، چرا که تو خیلی سریع در حال دویدن هستی.
ز ورق برون فگندم همه بار نامهٔ خود
که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی
هوش مصنوعی: من تمام پیامهای خود را از ورق خارج میکنم، چرا که اگر نام من را بر روی آن نبینی، دیگر نمیتوانی آن ورق را بخوانی.
عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه
که در اول غروری و در آخر زمانی
هوش مصنوعی: عجب! اگر قامت زیبای تو نیست، پس چه چیزی است که این زمان را به قیامت شبیه کرده است؟ تو در ابتدا با غرور و در انتها با زمان مواجهای.
چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم!
که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی
هوش مصنوعی: من چه معجزات و شگفتیهایی شنیدم و چه حالاتی را تجربه کردم! اما هیچگاه در طول سالها به اندازهی این خوشی و سعادت را از زبان تو ندیدم.
مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت
من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی
هوش مصنوعی: ای پسر، وفا نکند روزگار و من از این حال دگرگون شوم، تو نیز در آن آرامش باقی نخواهی ماند.
دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
هوش مصنوعی: شکستن دل اوحدی و دوری از میانه، نه راهی برای دوستان است و نه نشانهای از محبت.
حاشیه ها
1387/10/05 18:01
آخرین مصرع از سعدی است:
«نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی»
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
همچنین:
«نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد»
و خواجو نیز از آن استقبال کرده است.