غزل شمارهٔ ۸۳۸
خوشا آن عشرت و آن کامرانی
که ما را بود از ایام جوانی
سفر کردم به امید غنیمت
غنیمت عمر بود و گشت فانی
ندیدم سود و فرسودم، چه بودی
که ارزیدی بدین سودا زیانی؟
بدادم عمر و درد دل خریدم
چه شاید گفت ازین بازارگانی؟
جوانی را به خواب اکنون توان دید
که تن بیخواب گشت از ناتوانی
رخم گل بود و بالا تیر و کردند
گلم نیلوفری، تیرم کمانی
به شکلی میدوانم مرکب عمر
که اسب تند بر صحرا دوانی
زمان ما به آخر رفت، ازین بیش
چه باشد؟ فتنهٔ آخر زمانی
فراق دوستان با جانم آن کرد
که در گلزارها باد خزانی
بدان گفتم: چه داری آرزو؟ گفت
که: دیدار و بهشت جاودانی
بپرسیدم که: دیگر چیست؟ گفتا:
و وادی زندهرود و اصفهانی
نمیماند به وصل دوستان هیچ
اگر صد سال در شادی بمانی
چو گرگ از گله بربود آنچه میخواست
بدین صحرا چه سود اکنون شبانی؟
ترا، ای چرخ، بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی!
چه برخورداری از رختی توان دید؟
که دزدش کرده باشد پاسبانی
چو خواهد برد باد این لالها را
چه باید کرد این جا باغبانی؟
بیاید کوچ کردن بر کرانم
که کرد اندامم آغاز گرانی
برون شد کاروان ما ز منزل
چه خسبی؟ ای غریب کاروانی
خداوندا، اگر بد رفت، اگر نیک
چو عجز آوردم آن دیگر تو دانی
ز لطفم داده بودی خردهای چند
به عنف اکنون یکایک میستانی
گدایی پیش آن در فخر باشد
مرا، همچون که موسی را شبانی
به درگاه تو آورد اوحدی روی
غریب الوجه والید واللسانی
غزل شمارهٔ ۸۳۷: چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟غزل شمارهٔ ۸۳۹: ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشا آن عشرت و آن کامرانی
که ما را بود از ایام جوانی
هوش مصنوعی: خوش به حال کسانی که در دوران جوانی از لذتها و خوشیها بهرهمند شدند.
سفر کردم به امید غنیمت
غنیمت عمر بود و گشت فانی
هوش مصنوعی: به سفری رفتم با امید به دست آوردن چیزی ارزشمند، اما دریافتم که عمر خودم نیز زودگذر و فانی است.
ندیدم سود و فرسودم، چه بودی
که ارزیدی بدین سودا زیانی؟
هوش مصنوعی: من هیچ سودی ندیدم و روزگارم تباه شد، تو چه چیزهایی را دیدی که به خاطر این معامله زیان آور ارزشمند بودی؟
بدادم عمر و درد دل خریدم
چه شاید گفت ازین بازارگانی؟
هوش مصنوعی: من عمر خود را به سر میبرم و از درد و رنج دل شکایت دارم، آیا ممکن است در این بازار سفتهبازی، حرفی برای گفتن پیدا شود؟
جوانی را به خواب اکنون توان دید
که تن بیخواب گشت از ناتوانی
هوش مصنوعی: در حال حاضر میتوان جوانی را در خواب مشاهده کرد، چرا که بدن او از ناتوانی دیگر قادر به بیداری نیست.
رخم گل بود و بالا تیر و کردند
گلم نیلوفری، تیرم کمانی
هوش مصنوعی: چهرهام مانند گل است و قامتش به مانند تیر بلند، و در حالتی که مانند گل نیلوفر شگفتانگیز است، عاشق شدید من مانند کمان است.
به شکلی میدوانم مرکب عمر
که اسب تند بر صحرا دوانی
هوش مصنوعی: به طریقهای زندگی میکنم که مانند اسبی سریع در بیابان میتازم و از لحظات عمرم بهره میبرم.
زمان ما به آخر رفت، ازین بیش
چه باشد؟ فتنهٔ آخر زمانی
هوش مصنوعی: زمانه به پایان خود نزدیک شده و دیگر چیزی باقی نمانده است. این روزها با مشکلات و آشفتگیهای زیادی روبرو هستیم که بیانگر بحرانهای نهایی است.
فراق دوستان با جانم آن کرد
که در گلزارها باد خزانی
هوش مصنوعی: جدایی از دوستان به قدری بر جانم تأثیر گذاشت که مانند باد پاییزی در باغها به خزان افتادهام.
بدان گفتم: چه داری آرزو؟ گفت
که: دیدار و بهشت جاودانی
هوش مصنوعی: به او گفتم: آرزوی تو چیست؟ او پاسخ داد: دیدار و بهشت ابدی.
بپرسیدم که: دیگر چیست؟ گفتا:
و وادی زندهرود و اصفهانی
هوش مصنوعی: از فردی پرسیدم که آیا چیز دیگری هست؟ او پاسخ داد: "بله، وادی زندهرود و اصفهان."
نمیماند به وصل دوستان هیچ
اگر صد سال در شادی بمانی
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم در خوشی بگذرانید، در نهایت دوستیها و وصال دوستان پایدار نخواهد ماند.
چو گرگ از گله بربود آنچه میخواست
بدین صحرا چه سود اکنون شبانی؟
هوش مصنوعی: مثل گرگی که از گله چیزی را که میخواست برباید، حالا پس از آنکه خواستهاش را به دست آورد، در این صحرا چه فایدهای دارد شبانی؟
ترا، ای چرخ، بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی!
هوش مصنوعی: ای کاروان زندگی، بارها و بارها تو را آزمایش کردهام و همیشه همان است که هستی.
چه برخورداری از رختی توان دید؟
که دزدش کرده باشد پاسبانی
هوش مصنوعی: آیا میتوان به کسی که لباسش را دزدیدهاند، نگریست و از او بهرهمند شد؟
چو خواهد برد باد این لالها را
چه باید کرد این جا باغبانی؟
هوش مصنوعی: وقتی که باد به این گلهای بیصدا و آرام آسیب میزند، در اینجا باغبان چه میتواند بکند؟
بیاید کوچ کردن بر کرانم
که کرد اندامم آغاز گرانی
هوش مصنوعی: بیا و با من کوچ کن به سرزمین جدید، زیرا که بدنم نشانهای از سنگینی و سختی را آغاز کرده است.
برون شد کاروان ما ز منزل
چه خسبی؟ ای غریب کاروانی
هوش مصنوعی: کاروان ما از خانه خارج شد، چه خوب است که ما نیز در این سفر همراهی کنیم. ای غریبه، تو هم مسافری از کاروان ما.
خداوندا، اگر بد رفت، اگر نیک
چو عجز آوردم آن دیگر تو دانی
هوش مصنوعی: خدایا، اگر در زندگیام کارهای بد انجام دادم و اگر کارهای خوب هم بود، حالا که نتوانستم از خودم دفاع کنم، تو بهتر از هر کسی میدانی.
ز لطفم داده بودی خردهای چند
به عنف اکنون یکایک میستانی
هوش مصنوعی: تو به من لطف کرده بودی و کمی از خوبیهایت را به من بخشیده بودی، اما اکنون به ناچار همهی آنها را یک به یک از من میگیری.
گدایی پیش آن در فخر باشد
مرا، همچون که موسی را شبانی
هوش مصنوعی: در پیش آن در، تقاضا و گدایی برای من افتخار است، مانند افتخار شبانی موسی.
به درگاه تو آورد اوحدی روی
غریب الوجه والید واللسانی
هوش مصنوعی: اوحدی با چهرهای ناآشنا و دست و زبانی متفاوت، به درگاه تو آمده است.
حاشیه ها
1391/03/09 13:06
احسان
در بیت 16 "لاله ها" باید جایگزین "لالها"شود
1397/05/14 23:08
بیگانه
تو را ای چرخ! بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی...
به به...
1401/11/12 03:02
سفید
تو را ای چرخ، بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی...