غزل شمارهٔ ۸۳۶
تو ز آه من ار هراسانی
چون دلم میبری به آسانی؟
بر دل ما مکن جنایت پر
که به ترکت کنیم اگر جانی
روز آن نیست ورنه هست مرا
با لبت رازهای پنهانی
دل ما را ز نعمت غم تو
هر شبی دعوتست و مهمانی
نوبت وصل ار به من برسد
راستی نوبتیست سلطانی
گر چه عیدیست مرگ ما بر تو
چون بمیریم، قدر ما دانی
بار من در گل غم افتادی
این زمان خر ز دور میرانی
در دلت چون توان که بگذارم؟
گر به پیشان جهی به پیشانی
گفتهای: اوحدی کدام سگست؟
سگ گم گشته، کش نمیخوانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو ز آه من ار هراسانی
چون دلم میبری به آسانی؟
هوش مصنوعی: اگر تو از آه و نالهی من به ترس بیفتی، پس چرا اینقدر راحت قلب مرا میشکنی؟
بر دل ما مکن جنایت پر
که به ترکت کنیم اگر جانی
هوش مصنوعی: بر دل ما ظلم و ستم نکن، زیرا اگر تو ما را آزار دهی، به راحتی میتوانیم تو را ترک کنیم.
روز آن نیست ورنه هست مرا
با لبت رازهای پنهانی
هوش مصنوعی: این روز مناسب گفتگو نیست، زیرا من با لبهای تو اسرار پنهانی دارم.
دل ما را ز نعمت غم تو
هر شبی دعوتست و مهمانی
هوش مصنوعی: هر شب دل ما به خاطر غم تو دعوت شده و مهمان این احساس است.
نوبت وصل ار به من برسد
راستی نوبتیست سلطانی
هوش مصنوعی: اگر روزی بخت به من رو کند و فرصتی برای وصال پیش آید، آن وقت واقعا مانند یک جشن بزرگ و باشکوه خواهد بود.
گر چه عیدیست مرگ ما بر تو
چون بمیریم، قدر ما دانی
هوش مصنوعی: هرچند مرگ ما برای تو نوعی عید و جشن به شمار میآید، اما وقتی که از دنیا برویم، متوجه ارزش و مقام ما خواهی شد.
بار من در گل غم افتادی
این زمان خر ز دور میرانی
هوش مصنوعی: این زمان در گِل اندوه گرفتار شدم و تو از دور مرا به حرکت واداشتی.
در دلت چون توان که بگذارم؟
گر به پیشان جهی به پیشانی
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم در دلم جایگاهت را محفوظ کنم؟ اگر بر دلم بخواهی مسلط شوی، چطور میتوانم از تو فرار کنم؟
گفتهای: اوحدی کدام سگست؟
سگ گم گشته، کش نمیخوانی
هوش مصنوعی: تو پرسیدی که اوحدی کدام سگ است؟ اما نمیدانی که سگ گمشده را هیچکس صدا نمیزند.