غزل شمارهٔ ۸۳۵
باز دوشم ز راه مهمانی
به خرابی کشید و ویرانی
داشت در پیش رویم آینهای
تا بدیدم درو به آسانی
که جزو نیست هر چه میدانم
که ازو خاست هر چه میدانی
دو قدم راه بیش ، نیست ولی
تو در اول قدم همی مانی
هر چه هستیست در تو موجودست
خویشتن را مگر نمیدانی؟
ای که روز و شبت همی خوانم
گر چه هرگز مرا نمیخوانی
زان شراب بقا بده جامی
تا تن اوحدی شود فانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز دوشم ز راه مهمانی
به خرابی کشید و ویرانی
هوش مصنوعی: دیشب دوباره از میهمانی به سوی تباهی و ویرانی کشیده شدم.
داشت در پیش رویم آینهای
تا بدیدم درو به آسانی
هوش مصنوعی: در مقابل من آینهای بود که به راحتی خودم را در آن دیدم.
که جزو نیست هر چه میدانم
که ازو خاست هر چه میدانی
هوش مصنوعی: هر آنچه میدانم، از سرچشمهای ناشناخته ناشی میشود و تو نیز هر آنچه را که میدانی، در واقع از همان منبع نشأت میگیرد.
دو قدم راه بیش ، نیست ولی
تو در اول قدم همی مانی
هوش مصنوعی: دو قدم فاصله بیشتر نیست، اما تو حتی در قدم اول نیز درجا میزنی.
هر چه هستیست در تو موجودست
خویشتن را مگر نمیدانی؟
هوش مصنوعی: هر آنچه که هست، در وجود تو نهفته است، آیا نمیدانی که خودت چه هستی؟
ای که روز و شبت همی خوانم
گر چه هرگز مرا نمیخوانی
هوش مصنوعی: ای کسی که من در طول روز و شب نامت را میبرم و دعا میکنم، حتی اگر تو هیچگاه صدای مرا نشنوی و به من پاسخی ندهی.
زان شراب بقا بده جامی
تا تن اوحدی شود فانی
هوش مصنوعی: از آن شراب جاودانی یک جام بده تا وجود اوحدی از این دنیا فانی شود.