غزل شمارهٔ ۸۳۲
ای تن و اندامت از گل خرمنی
عالمی حسنی تو در پیراهنی
دل که بالای تو و روی تو دید
کی فرود آید به سرو و سوسنی؟
بیدهان همچو چشم سوزنت
شد جهان بر من چو چشم سوزنی
آنکه ببرید از من بیدل ترا
جان شیرین را جدا کرد از تنی
بر دلم داغ جفا تا کی نهی؟
بار چندین برنتابد گردنی
دوش میگفتی که: پیش من بمیر
گر مجال افتد زهی خوش مردنی!
اوحدی مسکین به گیتی بیرخت
کی قراری داشتی در مسکنی؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای تن و اندامت از گل خرمنی
عالمی حسنی تو در پیراهنی
هوش مصنوعی: ای وجود و قامت تو همچون گلی، زیبایی تو در این دنیا بینظیر است، همانگونه که یک گل در دل یک دسته گل زیباست.
دل که بالای تو و روی تو دید
کی فرود آید به سرو و سوسنی؟
هوش مصنوعی: وقتی دل من جمال تو و چهرهات را مشاهده کرده، چگونه میتواند به زیباییهای دیگر مانند سرو و سوسن توجه کند؟
بیدهان همچو چشم سوزنت
شد جهان بر من چو چشم سوزنی
هوش مصنوعی: بدون زبان و بیان، همچون دنیایی که بیصداست، احساسات و آرزوهای درونم به من فشار میآورد. دنیا برای من به اندازهی سوزن تیز و دردناک به نظر میرسد.
آنکه ببرید از من بیدل ترا
جان شیرین را جدا کرد از تنی
هوش مصنوعی: کسی که عشق و دلباختگیام را از من گرفت، جان شیرینم را از بدنم جدا کرد.
بر دلم داغ جفا تا کی نهی؟
بار چندین برنتابد گردنی
هوش مصنوعی: دلم تا کی باید تحمل ناملایمات را داشته باشد؟ این درد و رنج بارها را نمیتواند بیشتر از این تحمل کند.
دوش میگفتی که: پیش من بمیر
گر مجال افتد زهی خوش مردنی!
هوش مصنوعی: دیشب میگفتی که اگر فرصتی پیش بیاید، خوشحال میشوم که برای تو بمیرم!
اوحدی مسکین به گیتی بیرخت
کی قراری داشتی در مسکنی؟
هوش مصنوعی: اوحدی به زندگی خود در دنیا اشاره میکند و میگوید که او با چهرهای غمگین و بینما در این دنیا هیچ جای آرامشی نداشت. در واقع، او از سختیها و ناامیدیهای زندگیاش سخن میگوید و به بیقراری و بیپناه بودن خود اعتراف میکند.