غزل شمارهٔ ۸۲۶
شاد گردم که هر به ایامی
قامتت را ببینم از بامی
بیتو کارم به کام دشمن شد
وز دهانت نیافتم کامی
در جدایی تبم گرفت و تو خود
ننهادی به پرسشم گامی
دشمنان از شراب وصل تو مست
دوستان را نمیدهی جامی
خال را دانه ساختی وز زلف
بر سر دانه میکشی دامی
در دلم چون غمت قرار گرفت
گو: قرارم مباش و آرامی
چه تفاوت کند در آتش تو؟
گر بسوزد چو اوحدی خامی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاد گردم که هر به ایامی
قامتت را ببینم از بامی
هوش مصنوعی: خوشحالم که هر روز بتوانم قامت زیبایت را از بالای بام ببینم.
بیتو کارم به کام دشمن شد
وز دهانت نیافتم کامی
هوش مصنوعی: بدون تو، کارهایم به نفع دشمنانم جریان پیدا کرد و نتوانستم از گفتار تو چیزی به دست بیاورم.
در جدایی تبم گرفت و تو خود
ننهادی به پرسشم گامی
هوش مصنوعی: در جدایی، بیماری و اندوهی به سراغم آمد و تو هیچوقت برای پرسیدن حال من، قدمی برنداشتی.
دشمنان از شراب وصل تو مست
دوستان را نمیدهی جامی
هوش مصنوعی: دشمنان به خاطر عشق و نزدیکی تو به حالت بادهگساری رسیدهاند، اما تو به دوستانت هیچ نوشیدنی نمیبهی.
خال را دانه ساختی وز زلف
بر سر دانه میکشی دامی
هوش مصنوعی: تو با زیباییهای خود، مانند دانهای که در دل خود خال دارد، توری را بر سر آن میکشی و این زیباییها را در دام عشق به راه میاندازی.
در دلم چون غمت قرار گرفت
گو: قرارم مباش و آرامی
هوش مصنوعی: در دلم وقتی غمت جای گرفت، بگو که آرامش من نباشی و قرار نداشته باشی.
چه تفاوت کند در آتش تو؟
گر بسوزد چو اوحدی خامی
هوش مصنوعی: آیا برایت فرقی دارد که در آتش سوختن، اگر مثل اوحدی بیتجربه و ناتوان باشی؟