غزل شمارهٔ ۸۱۹
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
چون ماه عید جویم هر شب تو را، ولیکن
ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی
ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد
زان بر در تو ما را کمتر بود مجالی
میخواستم که: جایت بر چشم خود بسازم
از دل نمیروی خود بیرون به هیچ حالی
روزی نبود روزی کان روی را ببینم
ای روز من شب تو، آخر کم از خیالی
از آفتاب رویت من همچو سایه دورم
و آنگاه با رخ تو هر ذره را وصالی
مشتاق آن دهان را صبری تمام باید
کان کام بر نیاید بیرنج احتمالی
با خاک آستانت تا خوپذیر گشتم
دیگر نظر نکردم بر منصبی و مالی
از اوحدی بگردان بیداد شحنهٔ غم
تا از غمت ننالد پیش ملک تعالی
غزل شمارهٔ ۸۱۸: از چهره لاله سازی و از زلف سنبلیغزل شمارهٔ ۸۲۰: سرم بیدولتست، ار نه ز پایت کی شدی خالی؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
هوش مصنوعی: تو که با زلف خود، پردهای از شفق را در شام زدهای و بر گرد ماه، هلالی خلق کردهای که همچون رنگ شب زیباست.
چون ماه عید جویم هر شب تو را، ولیکن
ماهی چنان نبیند جوینده، جز به سالی
هوش مصنوعی: هر شب به دنبال تو هستم مانند جویندهای که در عید به سراغ ماه میرود، اما همچون ماهی که در دل دریا است، جوینده نمیتواند تو را ببیند، مگر در سالی یک بار.
ما کمتریم از آن سگ کو بر در تو باشد
زان بر در تو ما را کمتر بود مجالی
هوش مصنوعی: ما از آن سگی که در درگاه توست کمتر هستیم، از این رو در درگاه تو، برای ما فرصتی کمتر وجود دارد.
میخواستم که: جایت بر چشم خود بسازم
از دل نمیروی خود بیرون به هیچ حالی
هوش مصنوعی: میخواستم تو را به قدری عزیز و محترم قرار دهم که همیشه در قلب و ذهنم وجود داشته باشی، اما نمیتوانم از احساسات واقعیام به سادگی عبور کنم و هرگز از دل بیرون نروی.
روزی نبود روزی کان روی را ببینم
ای روز من شب تو، آخر کم از خیالی
هوش مصنوعی: روزهایی نبود که بتوانم روی تو را ببینم. ای روز من، شب تو، آیا این تنها یک خیال نیست؟
از آفتاب رویت من همچو سایه دورم
و آنگاه با رخ تو هر ذره را وصالی
هوش مصنوعی: من به خاطر تابش زیبای تو، مانند سایهای از دور به تو نزدیکم و در عین حال با چهرهات هر ذرهای را به هم پیوند میزنم.
مشتاق آن دهان را صبری تمام باید
کان کام بر نیاید بیرنج احتمالی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواستهای که آرزویش را داریم، باید صبر و تحمل زیادی داشته باشیم، زیرا دستیابی به آن بدون تحمل برخی زحمتها و دشواریها ممکن نیست.
با خاک آستانت تا خوپذیر گشتم
دیگر نظر نکردم بر منصبی و مالی
هوش مصنوعی: وقتی که به خاک پای تو افتادم و تو را قبول کردم، دیگر به مقام و ثروت توجهی نکردم.
از اوحدی بگردان بیداد شحنهٔ غم
تا از غمت ننالد پیش ملک تعالی
هوش مصنوعی: از اوحدی دور شو و از ظلم و شقاوت غم بپرهیز تا دیگران به خاطر غمت در پیش خداوند شکایت نکنند.