گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۸

از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی
تا از خجالت تو نروید دگر گلی
عاقل به آفتاب نکردی دگر نگاه
گر در رخ تو نیک بکردی تاملی
تو خوش نشسته فارغ و اصحاب شوق را
هر دم بخیزد از سر کوی تو غلغلی
روی ترا تکلف زلفی بکار نیست
این بس که وقتها بترازیش کاکلی
در سیل‌خیز گریه نمی‌ماند چشم من
گر داشتی چو چشم تو زان ابروان پلی
آنرا که آرزوی گلستان وصل تست
از خار خار هجر بیاید تحملی
بر سر مکش که خوب‌ترین دستگاه تو
حسنست و کار تو نبود بی‌تزلزلی
دردا! که نقد و جنس من اندر سر تو رفت
نادیده از لب تو به نوعی تفضلی
ای گل، برای وصف تو در باغ روزگار
بهتر ز اوحدی نبود هیچ بلبلی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی
تا از خجالت تو نروید دگر گلی
هوش مصنوعی: با زیبایی چهره‌ات، مانند لاله می‌شوید و با زلف‌هایت، شبیه سنبل می‌گردد، اما تا وقتی که به خاطر شرم تو، دیگر گلی نروید.
عاقل به آفتاب نکردی دگر نگاه
گر در رخ تو نیک بکردی تاملی
هوش مصنوعی: عاقل به نور خورشید دیگر نگاه نمی‌کند، اگر به چهره تو نگاهی درست و با دقت بیندازد.
تو خوش نشسته فارغ و اصحاب شوق را
هر دم بخیزد از سر کوی تو غلغلی
هوش مصنوعی: تو با آرامش و راحت نشسته‌ای، اما هر لحظه از طرف دوستان مشتاق صدایی از کوی تو بلند می‌شود.
روی ترا تکلف زلفی بکار نیست
این بس که وقتها بترازیش کاکلی
هوش مصنوعی: زیبایی تو نیاز به زحمت و آرایش ندارد، همین که در مواقعی موهایت را به زیبایی بپوشانی، کافی است.
در سیل‌خیز گریه نمی‌ماند چشم من
گر داشتی چو چشم تو زان ابروان پلی
هوش مصنوعی: در هنگامی که اشک فراوانی به همراه دارد، چشمان من قادر به گریه کردن نمی‌باشند. اگر تو مانند چشمان خود، از ابروان زیبایت پلی برای عبور این مشکلات داشتی، وضعیت متفاوتی بود.
آنرا که آرزوی گلستان وصل تست
از خار خار هجر بیاید تحملی
هوش مصنوعی: کسی که آرزوی رسیدن به باغ بهشت را دارد، باید تحمل دردها و مشکلات جدایی را نیز به جان بخرد.
بر سر مکش که خوب‌ترین دستگاه تو
حسنست و کار تو نبود بی‌تزلزلی
هوش مصنوعی: به کسی که در حال درگیری یا نزاع است، بگو که نباید کارش را به خطر بیندازد، زیرا زیبایی و خوبی آن شخص در همان جاست و نباید بدون اطمینان کاری را انجام دهد.
دردا! که نقد و جنس من اندر سر تو رفت
نادیده از لب تو به نوعی تفضلی
هوش مصنوعی: آه! که سرمایه و ارزش من در دل تو نادیده مانده و از روی لطف تو به من رسیده است.
ای گل، برای وصف تو در باغ روزگار
بهتر ز اوحدی نبود هیچ بلبلی
هوش مصنوعی: ای گل، هیچ بلبلی در باغ دنیا مثل اوحدی نتوانسته تو را وصف کند.