غزل شمارهٔ ۸۱۷
نه بیگانهای، ای بت خانگی
مکن با من خسته بیگانگی
تو گر پایمردی نکردی به لطف
چه سود این دلیری و مردانگی؟
پریزادهای چون تو پیش نظر
نباشد ز من طرفه دیوانگی
چراغیست روی تو، ای ماهرخ
که شمعش نیرزد به پروانگی
بگیری بسی دل به زلف چو دام
گر آن خال مشکین کند دانگی
ز مهر سر زلفت، ای سنگدل
هوس میکند سنگ را شانگی
به تمکین مکوش، اوحدی، در غمش
که عاشق نکوشد به فرزانگی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه بیگانهای، ای بت خانگی
مکن با من خسته بیگانگی
هوش مصنوعی: ای معشوق من، تو که در خانهام مانند بت هستی، با من که خسته و دلشکستهام بیگانهوار رفتار نکن.
تو گر پایمردی نکردی به لطف
چه سود این دلیری و مردانگی؟
هوش مصنوعی: اگر در سختیها و چالشها پافشاری نکردی، پس این شجاعت و مردانگیات چه فایدهای دارد؟
پریزادهای چون تو پیش نظر
نباشد ز من طرفه دیوانگی
هوش مصنوعی: وجود تو مانند یک پریزاده است و برای من در عجب است که چطور چنین دیوانگی را تجربه کردهام.
چراغیست روی تو، ای ماهرخ
که شمعش نیرزد به پروانگی
هوش مصنوعی: ای ماهروی زیبا، تو مانند چراغی هستی که نورش به روشنی شمع نمیرسد.
بگیری بسی دل به زلف چو دام
گر آن خال مشکین کند دانگی
هوش مصنوعی: اگر به زلفی که همچون دام است، دل بسپارید، هنگامی که آن خال سیاه را بر چهره بنگارید، متوجه زیبایی و جذابیت آن خواهید شد.
ز مهر سر زلفت، ای سنگدل
هوس میکند سنگ را شانگی
هوش مصنوعی: از محبت موهایت، ای دل سنگی و بیرحم، سنگ هم به یاد تو آرزوی نرم بودن میکند.
به تمکین مکوش، اوحدی، در غمش
که عاشق نکوشد به فرزانگی
هوش مصنوعی: هرگز در برابر او تسلیم مشو، اوحدی، چرا که در غم عشق، عاقلانه عمل کردن جایز نیست.