غزل شمارهٔ ۸۱۴
با چنان شیوه و شیرینی و دلبندی و شنگی
نتوان دل به تو دادن، که به جوری و به جنگی
آهوی چشم تو، ای ترک کمربند کمانکش
دل شیران بیابان برباید ز پلنگی
چون سبکدل نشوم در کف چنگ تو؟ که روزی
در نیاری ز جفا با من بیدل سرسنگی
هر دمت رای کسی باشد و اندیشهٔ جایی
من ندانم که تو خود بر چه طریقی و چه ینگی
سپر انداختهام پیش جفا و ستم تو
که به ابرو چو کمانی و به بالا چو خدنگی
از تو امید چه دارم؟ که به یک عهد نپایی
با تو همراه چه باشم؟ که به یک بوسه بلنگی
آن چنان خوی بد و طبع ستمگر که تو داری
به ز ما مرد نیابی، که صبوریم و درنگی
نشوم با تو چو سوسن دو زبان گر تو نباشی
باز چون گل به دورویی و چو نرگس به دو رنگی
بس که چون چنگ به ناکام به نالم ز غم تو
کام دل گر ز تو اکنون بستانم، که به چنگی
گر نداری چو ملک طبع مخالف بچه معنی
اوحدی با تو چو شهدست و تو با او چو شرنگی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با چنان شیوه و شیرینی و دلبندی و شنگی
نتوان دل به تو دادن، که به جوری و به جنگی
هوش مصنوعی: با آنهمه زیبایی و دلربایی و طراوتی که داری، نمیتوانم دل به تو بسپارم، مگر به شیوهای دیگر و در شرایط دشوار.
آهوی چشم تو، ای ترک کمربند کمانکش
دل شیران بیابان برباید ز پلنگی
هوش مصنوعی: چشمان تو همچون آهویی زیباست، ای دختر با کمربند کمان، که دل شیران صحرا را به راحتی میرباید و بر پلنگان برتری دارد.
چون سبکدل نشوم در کف چنگ تو؟ که روزی
در نیاری ز جفا با من بیدل سرسنگی
هوش مصنوعی: وقتی که از مشکلات و غمها رها شوم و احساس آزادی کنم، چگونه میتوانم در آغوش تو آرام بگیرم؟ چرا که ممکن است روزی تو هم به من آسیب برسانی و سنگدل شوی.
هر دمت رای کسی باشد و اندیشهٔ جایی
من ندانم که تو خود بر چه طریقی و چه ینگی
هوش مصنوعی: هر نفسی که میکشی، متعلق به دیگران است و فکر و نگرانی من به جایی وابسته است. من نمیدانم تو به کدام مسیر و چه آرزویی در زندگی خود میروی.
سپر انداختهام پیش جفا و ستم تو
که به ابرو چو کمانی و به بالا چو خدنگی
هوش مصنوعی: من از ظلم و ستم تو تسلیم شدهام، چون زیباییات همچون کمان در ابرو و تیر در بلندی است.
از تو امید چه دارم؟ که به یک عهد نپایی
با تو همراه چه باشم؟ که به یک بوسه بلنگی
هوش مصنوعی: از تو چه انتظاری میتوانم داشته باشم؟ وقتی که نمیتوانی به یک قول وفا کنی، چطور میتوانم با تو باشم، وقتی که حتی با یک بوسه هم ماندگاری نداری؟
آن چنان خوی بد و طبع ستمگر که تو داری
به ز ما مرد نیابی، که صبوریم و درنگی
هوش مصنوعی: شما آنقدر خوی بد و رفتار ستمگرانهای دارید که هیچ انسانی از ما بهتر نخواهد بود، زیرا ما صبوریم و تحمل میکنیم.
نشوم با تو چو سوسن دو زبان گر تو نباشی
باز چون گل به دورویی و چو نرگس به دو رنگی
هوش مصنوعی: نمیخواهم مانند گل سوسن دو رو و دو زبان شوم، اگر تو نباشی، دوباره مانند گل به دورویی و مانند نرگس به دو رنگی دچار نخواهم شد.
بس که چون چنگ به ناکام به نالم ز غم تو
کام دل گر ز تو اکنون بستانم، که به چنگی
هوش مصنوعی: از شدت اندوهی که به خاطر تو دارم، مثل چنگی مینالیم. اگر اکنون فرصتی داشته باشم که از تو چیزی بگیرم، همچنان که چنگی نتوانست به کامم برسد، من هم به آن نظر نخواهم رسید.
گر نداری چو ملک طبع مخالف بچه معنی
اوحدی با تو چو شهدست و تو با او چو شرنگی
هوش مصنوعی: اگر مانند یک پادشا با طبع مخالف روبهرو نیستی، بدان که معنی اوحدی برای تو مانند شهدی است و تو برای او مانند زهر.