گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۲

بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟
وندر پی وصلت ما پوینده بسر تا کی؟
بر ما ستمی کرده، خون دل ما خورده
ما بر ستمت پرده میپوش و مدر، تا کی؟
امشب تو به زیبایی خود خانه بیارایی
فردا که برون آیی رفتی و دگر تا کی؟
عنبر به دلاویزی بر دامن مه ریزی
این بوالعجب انگیزی در دور قمر تا کی؟
ای بنده لبت را من، عاشق طلبت را من
شیرین رطبت را من میبین و مخور تا کی؟
چون هست شبستانت، پر غلغل مستانت
من بندهٔ دستانت، چون خاک بدر تا کی؟
پیوسته به صد زاری، چون اوحدی از خواری
شبهای چنین تاری، با آه سحر تا کی؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟
وندر پی وصلت ما پوینده بسر تا کی؟
هوش مصنوعی: ای پسر دلفریب، تا کی باید ما زیر بار ستم و ذلت باشیم؟ و تا کی باید در پی رسیدن به تو و وصال تو، سرگردان و پریشان باشیم؟
بر ما ستمی کرده، خون دل ما خورده
ما بر ستمت پرده میپوش و مدر، تا کی؟
هوش مصنوعی: ما تحت ستم قرار گرفته‌ایم و از درد دل‌مان رنج می‌کشیم، اما تو هم بر ستم‌های خود سرپوش می‌گذاری و انکار می‌کنی. تا کی می‌خواهی به این کار ادامه دهی؟
امشب تو به زیبایی خود خانه بیارایی
فردا که برون آیی رفتی و دگر تا کی؟
هوش مصنوعی: امشب به زیبایی خودت خانه را مزین کن و فردا که بیرون بروی، دیگر چه زمانی برمی‌گردی؟
عنبر به دلاویزی بر دامن مه ریزی
این بوالعجب انگیزی در دور قمر تا کی؟
هوش مصنوعی: عطر خوش عنبر با زیبایی و جذابیتش بر چهره ماه نشسته و این شگفتی در دور قمر تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
ای بنده لبت را من، عاشق طلبت را من
شیرین رطبت را من میبین و مخور تا کی؟
هوش مصنوعی: ای بندگی! من عاشق لب‌های تو هستم، و شیرینی رطوبت دهانت را می‌بینم. اما تا کی باید از این عشق لذت ببرم و از آن بپرهیزم؟
چون هست شبستانت، پر غلغل مستانت
من بندهٔ دستانت، چون خاک بدر تا کی؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو دارای شبستانی هستی و دنیای شادت پر از سر و صدا و شور و نشاط است، من که مانند خاک زیر دست تو ام، تا کی باید در این وضعیت باشم؟
پیوسته به صد زاری، چون اوحدی از خواری
شبهای چنین تاری، با آه سحر تا کی؟
هوش مصنوعی: در شب‌های تاریک و پر از اندوه، با دل‌درد و ناله‌ای که همواره از دل برمی‌خیزد، تا کی باید به این حالت رنج باشم؟