غزل شمارهٔ ۸۰۱
باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی
توفان موج خیزم زین چشم تر بریزی
هر ساعتی به شکلی، هر لحظهای بینگی
دوداز دلم برآری، خون از جگر بریزی
گر تشنهای به خونم، حاکم تویی،ولیکن
در پای خویش ریزش،روزی اگر بریزی
مانند آفتابی، کز بس شعاع خوبی
چون دیده بر تو دوزم، نور از نظر بریزی
در شهر اگر نماند شکر، چه غم؟ که روزی
لعل تو گر بخندد، شهری شکر بریزی
بالله که برنگیرم سر ز آستانهٔ تو
گر خنجرم چو باران بر فرق سر بریزی
صد نوبت اوحدی را خون ریختی و گر تو
آنی که میشناسم، بار دگر بریزی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی
توفان موج خیزم زین چشم تر بریزی
هوش مصنوعی: تو دوباره بازگشتی تا بر خاک من خون بریزی، مثل طوفانی که از امواج دریا بلند میشود و از چشمانم اشک میریزد.
هر ساعتی به شکلی، هر لحظهای بینگی
دوداز دلم برآری، خون از جگر بریزی
هوش مصنوعی: هر لحظه به نوعی، دلم را به درد میآوری و باعث میشوی که از دل خود خون بریزم.
گر تشنهای به خونم، حاکم تویی،ولیکن
در پای خویش ریزش،روزی اگر بریزی
هوش مصنوعی: اگر تو به خون من تشنهای، پس تو مقام و قدرت داری، اما وقتی روزی به زمین بیفتی، باید قطرات خونت را بر پای خودت بگذاری.
مانند آفتابی، کز بس شعاع خوبی
چون دیده بر تو دوزم، نور از نظر بریزی
هوش مصنوعی: مانند آفتابی هستی که به خاطر خوبیات چشمانم را بر تو میدوزم و میخواهم نور حضور تو بر فضای زندگیام بیفکند.
در شهر اگر نماند شکر، چه غم؟ که روزی
لعل تو گر بخندد، شهری شکر بریزی
هوش مصنوعی: اگر در شهر شکر نماند، اشکالی ندارد؛ زیرا اگر روزی لبهای تو بخندد، شیرینی آن به قدری است که تمام شهر شیرین خواهد شد.
بالله که برنگیرم سر ز آستانهٔ تو
گر خنجرم چو باران بر فرق سر بریزی
هوش مصنوعی: به خدا قسم، اگر حتی با خنجر هم به سرم بزنند، حاضر نیستم از درگاه تو سر برگردانم و جدا شوم.
صد نوبت اوحدی را خون ریختی و گر تو
آنی که میشناسم، بار دگر بریزی
هوش مصنوعی: اگر تو همان کسی هستی که من میشناسم، بار دیگر خون اوحدی را به زمین بریزی، به تعداد صد بار هم که شده، فایدهای نخواهد داشت.