غزل شمارهٔ ۷۹۸
دل من دردمند تست درمانش نمیسازی
دلت بر وی نمیسوزد به فرمانش نمیسازی
تنم را خون دل خوردی و ترکش میکنی اکنون
عجب دارم ز کیش تو که: قربانش نمیسازی؟
ز کار من همی پرسی که چونست آن؟ نمیدانم
به دشواری کشید این کار و آسانش نمیسازی
لبت یک روز بوسی، گفت،خواهم داد، سالی شد
عجب گر باز از آن کشتن پشیمانش نمیسازی!
ترا تا تیر مژگان در کمان ابروان آمد
ندیدم سینهای کآماج پیکانش نمیسازی
دلم را بارها گفتی که: سامانی دهی، اکنون
چو شد سرگشته میبینم که سامانش نمیسازی
نمودی: کاوحدی را جمع خواهم داشتن، اکنون
نباشی جمع، تا روزی پریشانش نمیسازی
غزل شمارهٔ ۷۹۷: ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازیغزل شمارهٔ ۷۹۹: عالمی را به فراق رخ خود میسوزی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل من دردمند تست درمانش نمیسازی
دلت بر وی نمیسوزد به فرمانش نمیسازی
هوش مصنوعی: دل من در عذاب و درد است، اما تو هیچ اقدامی برای درمانش نمیکنی. انگار که برای تو اهمیتی ندارد و نسبت به رنج من بیتفاوتی.
تنم را خون دل خوردی و ترکش میکنی اکنون
عجب دارم ز کیش تو که: قربانش نمیسازی؟
هوش مصنوعی: تو با دلشکستن و رنجهایی که به من دادی، حالا مرا رها میکنی. عجیب است که با وجود همهی اینها، چطور به کسی که اینگونه آزارت دادهای، عشق نمیورزی و برایش فداکاری نمیکنی.
ز کار من همی پرسی که چونست آن؟ نمیدانم
به دشواری کشید این کار و آسانش نمیسازی
هوش مصنوعی: از من میپرسی که کارم چگونه است؟ نمیدانم، اما این کار به شدت دشوار است و تو آن را آسان نمیگیری.
لبت یک روز بوسی، گفت،خواهم داد، سالی شد
عجب گر باز از آن کشتن پشیمانش نمیسازی!
هوش مصنوعی: او گفت روزی لبهایت را میبوسم و آن را خواهم داد. حالا یک سال گذشته و عجب این است که هنوز از کشتن عشقت پشیمانش نمیکنی!
ترا تا تیر مژگان در کمان ابروان آمد
ندیدم سینهای کآماج پیکانش نمیسازی
هوش مصنوعی: وقتی که نگاهم به تو افتاد، انگار تیر نازکی از مژگان تو به قلبم شلیک شده. هیچکس را نمیشناسم که قلبش در برابر این تیرگی زیبایی تو آسیبپذیر نباشد.
دلم را بارها گفتی که: سامانی دهی، اکنون
چو شد سرگشته میبینم که سامانش نمیسازی
هوش مصنوعی: دل من بارها از تو خواست که به آن نظم و سامان بدهی، اما اکنون که به سرگشتگی دچار شدهام، میبینم که هنوز به آن سامان نمیدهی.
نمودی: کاوحدی را جمع خواهم داشتن، اکنون
نباشی جمع، تا روزی پریشانش نمیسازی
هوش مصنوعی: در این بیت به فردی اشاره میشود که به او گفته میشود میتوانم جمعی از افراد را به دور هم بیاورم، اما تا زمانی که تو حضور نداشته باشی، آن جمع به هم نخواهد آمد و روزی هم باعث ناراحتیاش نخواهی شد. در واقع، این معنی به رابطه و اهمیت فرد مورد نظر در میان دیگران اشاره دارد.