غزل شمارهٔ ۷۹۶
بر من نمینشینی نفسی به دلنوازی
بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی
همه سر بر آستان تو نهادهایم، تا خود
تو رخ که بر فروزی و سر که بر فرازی؟
منت، ای کمر، چه گوی؟ که بر آن میان لاغر
چه لطیف مینمایی! چه شگرف میبرازی!
غرض تو کشتن ماست و گرنه از چه معنی
رخ خوب مینگاری؟ سر زلف میترازی؟
چو رود ز بوسهٔ تو سخنی، سخن نگویم
که حدیث تنگ دستان نبود چنان نمازی
جگر من مسلمان بخوری بدان توقع
که شود به کشتن من دل کافر تو غازی
دل من بسوخت زلف تو، گمان نبرده بودم
که حدیث ما و زلف تو کشد بدین درازی!
من ازین بلا و محنت، نه شگفت اگر بنالم
تو بدان جمال و خوبی چه کنی؟ اگر ننازی
مکنید عیب چندین، اگرش نگاه کردم
که ازو نمیشکیبم،من بیدل نیازی
شدن از پی لطیفان و به خود نگاه کردن
نه نشان عاشقانست و نه رسم عشقبازی
به کجا برم شکایت؟ بکه گویم این حکایت؟
که تو شمع جمع و آنگه دل اوحدی گدازی
غزل شمارهٔ ۷۹۵: او شوی چو خود را تو از میانه بر گیریغزل شمارهٔ ۷۹۷: ز برنا پیشگان آموز و رندان رسم سربازی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر من نمینشینی نفسی به دلنوازی
بنشین دمی، که خون شد دل من ز چاره سازی
هوش مصنوعی: بر من آسان نیستی، ولی کمی بنشین و با لطافت به دل من آرامش بده. چرا که دل من به خاطر تلاشهای بیفایده و درماندگیام به درد آمده و خونین شده است.
همه سر بر آستان تو نهادهایم، تا خود
تو رخ که بر فروزی و سر که بر فرازی؟
هوش مصنوعی: ما همه به درگاه تو سر فرود آوردهایم، حالا تو خود بگو که چه کسی برتری دارد و چهرهات را به ما نشان میدهی؟
منت، ای کمر، چه گوی؟ که بر آن میان لاغر
چه لطیف مینمایی! چه شگرف میبرازی!
هوش مصنوعی: ای کمر عزیز، چه چیزی میتوانم بگویم؟ تو در این میان لاغر و باریک، چقدر زیبا و ظریف به نظر میآیی! چقدر خوشبرخورد و شگفتانگیز هستی!
غرض تو کشتن ماست و گرنه از چه معنی
رخ خوب مینگاری؟ سر زلف میترازی؟
هوش مصنوعی: انگار هدف تو از نگاه کردن به ما فقط کشتن ماست، و گرنه دلیل دیگری برای زیبا نگریدن و دست به کار شدن در بافتن موهایت چیست؟
چو رود ز بوسهٔ تو سخنی، سخن نگویم
که حدیث تنگ دستان نبود چنان نمازی
هوش مصنوعی: وقتی که از بوسه تو حرفی به میان میآید، دیگر سخنی نمیگویم زیرا داستان کسانی که در تنگنا هستند، مانند نماز و عبادت من نمیباشد.
جگر من مسلمان بخوری بدان توقع
که شود به کشتن من دل کافر تو غازی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی جگر مرا بخوری، بدان که توقع نداشته باشی که دل من به خاطر کشتن تو، ایمان بیاورد، چون تو یک جنگجو هستی.
دل من بسوخت زلف تو، گمان نبرده بودم
که حدیث ما و زلف تو کشد بدین درازی!
هوش مصنوعی: دل من به خاطر پیچیدگیهای زلف تو آتش گرفته است و هرگز تصور نمیکردم که داستان ما و زلف تو تا این حد طولانی و پیچیده شود!
من ازین بلا و محنت، نه شگفت اگر بنالم
تو بدان جمال و خوبی چه کنی؟ اگر ننازی
هوش مصنوعی: من از این درد و رنجی که دارم تعجبی ندارم اگر شکایت کنم؛ تو با آن زیبایی و خوبیات چه کاری میکنی؟ اگر به خودت نبالید.
مکنید عیب چندین، اگرش نگاه کردم
که ازو نمیشکیبم،من بیدل نیازی
هوش مصنوعی: انتقاد و عیبجویی نکنید، اگر به آن شخص توجه کردهام و تحملش را ندارم، من بیدل به این عیبها نیازی ندارم.
شدن از پی لطیفان و به خود نگاه کردن
نه نشان عاشقانست و نه رسم عشقبازی
هوش مصنوعی: دنبال دلرباها رفتن و به خود مشغول شدن نه نشانهی عشق راستین است و نه راه و رسم عاشقی.
به کجا برم شکایت؟ بکه گویم این حکایت؟
که تو شمع جمع و آنگه دل اوحدی گدازی
هوش مصنوعی: به کجا بروم و از چه کسی شکایت کنم؟ چه کسی را پیدا کنم که این درد دل را به او بگویم؟ چرا که تو نور و روشنی همه هستی و قلب اوحدی را در آتش عشق خود سوزاندهای.
حاشیه ها
1403/06/23 18:08
برمک
چه سروده خوبی