گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸۷

پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری
نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گل‌تر
بلبلی هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاری
چون به دستم باده دادی شیر گیرم کن به شادی
تا توانم صید کردن، گر به دست افتد شکاری
آمد آن موسم که: هر کس با دلارامی که دارد
باده نوشد در میان باغ و ما نیز از کناری
دست بستان را ز هر دستی نگاری بست گیتی
تا تو بنشینی و بنشانی ز هر دستی نگاری
بر مثال لاله دارم سینه‌ای پر خون، که از وی
نالهٔ زارم برآید چون ببینم لاله زاری
ای که غافل می‌نشینی، سوی صحرا رو، که بینی
کرده با دو ابر پر گل دامن هر کوه و غاری
هر کرا هست اختیاری گو: همی کن چارهٔ خود
چارهٔ ما صبر باشد، چون نداریم اختیاری
عامیان در شغل و جستی، زاهدان در کبر و هستی
عاشقان در عشق و مستی، تا بود هر کس بکاری
من به آب می بشویم نام خود، تا در قیامت
چون شمار خلق باشد، من نباشم در شماری
من چو نرگس برنگیرم ز آب پی چندان که باشد
سوسنی در پای سروی، سبزه‌ای بر جویباری
از گنه‌کاران که داند مجرمی را؟ گو: بخواند
آنکه میداند شکفتن این چنین گلها ز خاری
این غزل می‌خوان و در وی اوحدی را یاد می‌کن
گر بود فصل بهارت در گلستانها گذاری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری
هوش مصنوعی: پادشاه واقعی کسی است که در این بهار دل‌انگیز، ساقی‌ای خوشحال و پرشور، جامی به دست و مطربی موزون و یاری همراه دارد.
نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گل‌تر
بلبلی هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاری
هوش مصنوعی: جام شراب را بنوش و تلاش کن، چرا که زنبق هر لحظه از شاخ گل ناله می‌کند. به یاد داشته باش که مانند بلبل هزاران نغمه بخوانی.
چون به دستم باده دادی شیر گیرم کن به شادی
تا توانم صید کردن، گر به دست افتد شکاری
هوش مصنوعی: وقتی به من نوشیدنی دادی، می‌خواهم تلاش کنم تا با شادی و نیرو بتوانم شکار کنم، اگر فرصتی پیش بیاید.
آمد آن موسم که: هر کس با دلارامی که دارد
باده نوشد در میان باغ و ما نیز از کناری
هوش مصنوعی: فصل خوشی و شادی فرارسیده است و هر کس با معشوق خود در باغ مشغول نوشیدن هستند و ما نیز از دور به تماشا می‌نشینیم.
دست بستان را ز هر دستی نگاری بست گیتی
تا تو بنشینی و بنشانی ز هر دستی نگاری
هوش مصنوعی: دست‌ها را از هر کسی بگیر و فرشته‌ای را به آنها وصل کن. جهان را طوری ترتیب بده که تو بتوانی بنشینی و دیگران را به نشستن دعوت کنی.
بر مثال لاله دارم سینه‌ای پر خون، که از وی
نالهٔ زارم برآید چون ببینم لاله زاری
هوش مصنوعی: دارم دل پر از درد و اندوه که همچون لاله‌ای سرخ و زیباست. وقتی به منظر لاله‌زار نگاه می‌کنم، این دل پر درد به فریاد می‌آید و ناله‌ام بلند می‌شود.
ای که غافل می‌نشینی، سوی صحرا رو، که بینی
کرده با دو ابر پر گل دامن هر کوه و غاری
هوش مصنوعی: ای کسی که بی‌توجه نشسته‌ای، به سوی بیابان برو تا ببینی که هر کوه و غاری با دو ابر پربار، دامنش پر از گل شده است.
هر کرا هست اختیاری گو: همی کن چارهٔ خود
چارهٔ ما صبر باشد، چون نداریم اختیاری
هوش مصنوعی: هر کسی که مختار است، بگو که خودش را در زندگی سامان دهد. کار خود را انجام دهد. ما تنها باید صبر کنیم چون خودمان اختیاری نداریم.
عامیان در شغل و جستی، زاهدان در کبر و هستی
عاشقان در عشق و مستی، تا بود هر کس بکاری
هوش مصنوعی: مردم عادی در جستجوی شغل و درآمد هستند، زاهدان مشغول تصنع و بزرگمنشی‌اند، و عاشقان غرق در عشق و شادی زندگی می‌کنند؛ هر کس به نوعی در پی کاری است که باید انجام دهد.
من به آب می بشویم نام خود، تا در قیامت
چون شمار خلق باشد، من نباشم در شماری
هوش مصنوعی: من نام خود را در آب می‌شویم تا وقتی در روز قیامت، شمار انسان‌ها را حساب می‌کنند، من در آن شمار وجود نداشته باشم.
من چو نرگس برنگیرم ز آب پی چندان که باشد
سوسنی در پای سروی، سبزه‌ای بر جویباری
هوش مصنوعی: من مانند نرگس در آب نمی‌توانم سر برآورم، زیرا هر چند که زیبایی گل سوسن در زیر درخت سرو وجود دارد، اما سبزه‌ای نیز در کنار جویبار رشد کرده است.
از گنه‌کاران که داند مجرمی را؟ گو: بخواند
آنکه میداند شکفتن این چنین گلها ز خاری
هوش مصنوعی: کسی از گناهکاران نمی‌داند مجرم کیست. بگو که تنها کسی می‌تواند بفهمد که چگونه این گل‌های زیبا از خارها شکوفا می‌شوند، که خود آگاهی و درک عمیقی دارد.
این غزل می‌خوان و در وی اوحدی را یاد می‌کن
گر بود فصل بهارت در گلستانها گذاری
هوش مصنوعی: این شعر را بخوان و به یاد اوحدی بیفت، اگر بهاری به گلستان‌ها رفتی.