گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸۶

باغ بهشت بیند بی‌داغ انتظاری
آن کش ز در درآید هر لحظه چون تو یاری
بر صیدگاه دولت نگرفته‌اند هرگز
شاهان به باز و شاهین زین خوب‌تر شکاری
چون بلبل ار بنالم واجب کند کزین سان
در دامن دل من نگرفته بود خاری
بر دل گذر نمی‌کرد این روز نامرادی
وقتی که بود ما را روزی و روزگاری
ایمن نمی‌نشینم، کاسان دهد بکشتن
چون ما پیادگان را وانگه چنین سواری
همچون علف برآیند از گورم استخوانها
بعد از من ار کنی تو بر خاک من گذاری
با من مرو، که خصمم عیبت کند، چو بیند
من پیر گشته وانگه در دست ازین نگاری
این راز چون بدارم، پنهان، که یافت شهرت
ذکرم به هر زبانی، نامم به هر دیاری
با دل چو گفتم ای دل، کاری کنیم زین پس
گفت اوحدی، نیابی بهتر ز عشق کاری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باغ بهشت بیند بی‌داغ انتظاری
آن کش ز در درآید هر لحظه چون تو یاری
هوش مصنوعی: بهشت را بدون هیچ شکاف و افسوسی می‌بیند کسی که هر لحظه منتظر ورود یاری چون تو است.
بر صیدگاه دولت نگرفته‌اند هرگز
شاهان به باز و شاهین زین خوب‌تر شکاری
هوش مصنوعی: هرگز شاهان به شکار نمی‌روند، چون در place‌ای که بر دولت و حکومت مسلط هستند، نیاز به پرنده‌های شکاری مثل باز و شاهین ندارند.
چون بلبل ار بنالم واجب کند کزین سان
در دامن دل من نگرفته بود خاری
هوش مصنوعی: اگر من مانند بلبل شکایت کنم، لازم است که بگویم در دل من به این شکل خاری نبوده است.
بر دل گذر نمی‌کرد این روز نامرادی
وقتی که بود ما را روزی و روزگاری
هوش مصنوعی: این روزهای نامساعد، به دل من راه نمی‌یافت وقتی که روزها و زمان‌های خوبی را با هم سپری می‌کردیم.
ایمن نمی‌نشینم، کاسان دهد بکشتن
چون ما پیادگان را وانگه چنین سواری
هوش مصنوعی: من در امنیت زندگی نمی‌کنم، زیرا کسانی هستند که به راحتی می‌توانند ما را به قتل برسانند، مانند سوارانی که پیاده‌نظام را در هر لحظه تهدید می‌کنند.
همچون علف برآیند از گورم استخوانها
بعد از من ار کنی تو بر خاک من گذاری
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، اگر بر خاک من قدم بگذاری، استخوان‌هایم مانند علف از خاک خواهند رویید.
با من مرو، که خصمم عیبت کند، چو بیند
من پیر گشته وانگه در دست ازین نگاری
هوش مصنوعی: با من نرو، چون مخالف من عیب‌های تو را خواهد گفت، وقتی که مرا پیر ببیند و سپس به خاطر این تصویر زیبا در دستت.
این راز چون بدارم، پنهان، که یافت شهرت
ذکرم به هر زبانی، نامم به هر دیاری
هوش مصنوعی: این راز را در دل نگه می‌دارم و پنهان می‌کنم، چون شهرت ذکر و نام من به هر زبانی و در هر جایی شنیده می‌شود.
با دل چو گفتم ای دل، کاری کنیم زین پس
گفت اوحدی، نیابی بهتر ز عشق کاری
هوش مصنوعی: با دل که صحبت کردم و از او خواستم که از این به بعد کاری انجام دهیم، دل گفت که هیچ کار بهتری از عشق پیدا نخواهی کرد.