غزل شمارهٔ ۷۸۴
دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری
بجزو در نظر عقل نیامد دگری
خبر محنت ما در همه آفاق برفت
که چه دیدیم ز دست ستم بیخبری؟
ای که چون باد بهر گوشه گذاری داری
خود چه بادی که ازین گوشه نداری گذری؟
نه قضایی بسر عمر من آمد ز غمت
که از آن یاد توان کرد به عمری قدری
سفرم هم به سر کوی تو خواهد بودن
گر بیابم ز کمند تو جواز سفری
زان درختی که درین باغچه بالای تو کشت
آه! اگر دست تمنا برسیدی ببری
دیر تا بر کمر تست دو چشمم چون طرف
بیش ازین طرف نشاید که بود بر کمری
رفتن مهر تو از سینهٔ من ممکن نیست
همچو نامی که کسی نقش کند بر حجری
هیچ دانی سر من بر سر کوی تو چنین
به چه تشبیه توان کرد؟ به خاکی و دری
هر شب از درد فراق تو بگریم تا روز
عجب، ای گریهٔ شبها، که نکردی اثری!
گر دل اوحدی از درد تو خون شد نه عجب
کار عشقست و میسر نشود بیجگری
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیده بسیار نگه کرد به هر بام و دری
بجزو در نظر عقل نیامد دگری
هوش مصنوعی: با دقت و تأمل زیاد به هر گوشه و کناری نگاه کردم، اما جز آنچه عقل و درک من اجازه میدهد، چیز دیگری به ذهنم نرسید.
خبر محنت ما در همه آفاق برفت
که چه دیدیم ز دست ستم بیخبری؟
هوش مصنوعی: خبر درد و رنج ما در همه جا پخش شده است، ولی چه کسی از ظلم و ستمی که ما دیدهایم، بیخبر است؟
ای که چون باد بهر گوشه گذاری داری
خود چه بادی که ازین گوشه نداری گذری؟
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون باد، در هر گوشه ای حضور داری، خودت چه بادی هستی که از این گوشه نمیگذری؟
نه قضایی بسر عمر من آمد ز غمت
که از آن یاد توان کرد به عمری قدری
هوش مصنوعی: در تمام عمرم هیچ خبری از غم تو نبوده که بتوانم به یاد بیاورم، چرا که آنقدر در این غم غرق هستم که اصلاً فرصتی برای یادآوری باقی نمیماند.
سفرم هم به سر کوی تو خواهد بودن
گر بیابم ز کمند تو جواز سفری
هوش مصنوعی: اگرچه سفرم به پایان میرسد، اما در هر جا که باشم، به خاطر تو در آنجا خواهم بود، اگر بتوانم از محبت و جاذبهات اجازهای برای این سفر بگیرم.
زان درختی که درین باغچه بالای تو کشت
آه! اگر دست تمنا برسیدی ببری
هوش مصنوعی: از درختی که در این باغچه به خاطر تو کاشته شده، افسوس! اگر دست نیازم را به تو برسانم، آن درخت را خواهی برید.
دیر تا بر کمر تست دو چشمم چون طرف
بیش ازین طرف نشاید که بود بر کمری
هوش مصنوعی: چشمان من به کمر تو دوخته شده است و به خاطر همین نمیتوانم به چیز دیگری نگاه کنم. من نتوانم بیش از این، هم به تو نظر کنم و هم به سایر چیزها.
رفتن مهر تو از سینهٔ من ممکن نیست
همچو نامی که کسی نقش کند بر حجری
هوش مصنوعی: مهر و محبت تو از دل من رفتنی نیست، مانند نامی که کسی بر روی سنگ حک کند و پاک نشود.
هیچ دانی سر من بر سر کوی تو چنین
به چه تشبیه توان کرد؟ به خاکی و دری
هوش مصنوعی: آیا میدانی که من سر خود را در کوی تو چطور توصیف کنم؟ میتواند به خاکی یا دری تشبیه شود.
هر شب از درد فراق تو بگریم تا روز
عجب، ای گریهٔ شبها، که نکردی اثری!
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر دوری تو اشک میریزم و تا صبح همچنان در ناراحتی هستم، اما ای اشکهای شبانه، چرا هیچ تاثیری در حال و روزم نداشتهاید؟
گر دل اوحدی از درد تو خون شد نه عجب
کار عشقست و میسر نشود بیجگری
هوش مصنوعی: اگر دل اوحدی به خاطر درد تو خونین شد، عجیب نیست؛ این کار عشق است و بدون غمخوری به دست نمیآید.