غزل شمارهٔ ۷۷۷
نظری گر ز سر لطف به کارم کردی
شادمان چون گل و خرم به بهارم کردی
جاودان گفتمی آن خنجر و بازو را شکر
با خود ار زانکه ببری چو شکارم کردی
اگر آن غنچه دهن را سر مهری بودی
در دل از کیسه چرا آن همه خارم کردی
خرم از گل بدر افتادی و بار از گرداب
اگر از راه کرم دست به بارم کردی
تنگ دستم، چه شدی گر به وفا دستی تنگ
ز سر لطف در آغوش و کنارم کردی؟
از درخت قد و باغ رخ تو کم چه شود؟
دامن ار پر گل و سیب و به و نارم کردی
به غلامی نشمردی دل من شاهان را
با غلامان خود ار دوست شمارم کردی
کاج! لعلی ز لبش بستدمی، تا بر من
سهل بودی اگر این باده خمارم کردی
نشوی در پی آزار دل من یک روز
گر شبی گوش بدین نالهٔ زارم کردی
پس ازین شام جدایی چه شدی گر سحری؟
تا به بستان در حجره گذارم کردی
اوحدی، گر به قبولی برسیدی ز لبش
زود بر مرکب اقبال سوارم کردی
غزل شمارهٔ ۷۷۶: مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردیغزل شمارهٔ ۷۷۸: نگارا، یاد میداری که یاد ما نمیکردی؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نظری گر ز سر لطف به کارم کردی
شادمان چون گل و خرم به بهارم کردی
هوش مصنوعی: اگر با نگاهی محبتآمیز به من توجه کنی، مانند گلی شاد و سرزنده در بهار خواهیم بود.
جاودان گفتمی آن خنجر و بازو را شکر
با خود ار زانکه ببری چو شکارم کردی
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به خاطرهای اشاره میکند که در آن یک خنجر و بازو وجود دارد. او از زیبایی و شکرینی آنها سخن میگوید، هرچند که این زیبایی برای او تلخ و دردناک است زیرا آن شخص او را مانند شکار گرفته و از او جدا کرده است. به نوعی، شاعر در این ابیات تضاد میان زیبایی و درد را بیان میکند.
اگر آن غنچه دهن را سر مهری بودی
در دل از کیسه چرا آن همه خارم کردی
هوش مصنوعی: اگر آن غنچه، محبت و مهربانی به من میداد، پس چرا این همه رنج و درد را در دل من گذاشتی؟
خرم از گل بدر افتادی و بار از گرداب
اگر از راه کرم دست به بارم کردی
هوش مصنوعی: تو از گلی زیبا و باطراوت بیرون آمدهای، و اگر از عمق مشکلات و خطرات راهی برای کمک به من پیدا کنی، من از تو سپاسگزارم.
تنگ دستم، چه شدی گر به وفا دستی تنگ
ز سر لطف در آغوش و کنارم کردی؟
هوش مصنوعی: من در تنگدستی و فقر هستم، اما تو چرا با وفا و محبت، دست مرا در آغوش و کنار خودت نگه نداشتی؟
از درخت قد و باغ رخ تو کم چه شود؟
دامن ار پر گل و سیب و به و نارم کردی
هوش مصنوعی: اگر قد و قامت تو در باغ و درختان کم باشد، چه اثر بدی در دنیا خواهد گذاشت؟ اگر دامنت پر از گل، سیب، به و نارنج باشد، باز هم ارزش تو کم نمیشود.
به غلامی نشمردی دل من شاهان را
با غلامان خود ار دوست شمارم کردی
هوش مصنوعی: دل من را به حساب نیاوردی، ای شاه؛ حتی اگر من غلامان تو را دوست داشته باشم.
کاج! لعلی ز لبش بستدمی، تا بر من
سهل بودی اگر این باده خمارم کردی
هوش مصنوعی: ای کاج! تکهای از لبهایش را گرفتم، تا اگر این می مرا مست میکرد، برایم آسانتر باشد.
نشوی در پی آزار دل من یک روز
گر شبی گوش بدین نالهٔ زارم کردی
هوش مصنوعی: یک روز هم به فکر آزار دل من نباش، چون شبهایی بوده که به خاطر نالههای دردناکم به حرفهایم گوش دادی.
پس ازین شام جدایی چه شدی گر سحری؟
تا به بستان در حجره گذارم کردی
هوش مصنوعی: بعد از این شب جدایی، حال تو چه شد؟ آیا صبحی تازه برای من نمیآوری؟ تا بتوانم در باغ، خاطرات را در دورنگی دشتی فراموش کنم.
اوحدی، گر به قبولی برسیدی ز لبش
زود بر مرکب اقبال سوارم کردی
هوش مصنوعی: اگر با لبخند او موافقتی داشته باشی، به سرعت مرا به سوار شدن بر شانس و اقبال دعوت میکند.