گنجور

غزل شمارهٔ ۷۷۶

مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی
نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب و نی
چو لعلت میر مجلس شد به می دادن ستم کردی
به شوخی عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه
به جای رطل و پیمانه، سرش زیر قدم کردی
ز بهر فضل و پیشی من، چو کردم با تو خویشی من
دو ساغر بیشتر دادی، مرا از خویش کم کردی
مرا با طاق آن ابرو چو دیدی مهر پیوسته
تنم را از بر او طاق و دل را جفت غم کردی
تو بودی مطرب و ساقی، تو بودی شاهد باقی
گهم درویش خود خواندی و گاهم محتشم کردی
به خیلی کردی از رخ چون سال بوسه‌ای کردم
شکایت چون توان کرد از چنان رویی کرم کردی
به دستم جام‌جم دادی، پس از عمری که دم دادی
چه مستی‌ها کنیم اکنون! که می در جام جم کردی
چو دیدی اوحدی را تو به علم عاشقی دانا
میان عالمی او را به عشق خود علم کردی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی
هوش مصنوعی: تو من را به جمع رندانی در محفل خود راه دادی، همان‌طور که وقتی دیر (محل عبادت) از دیگران خالی شد، در تنهایی ما را به هم پیوند زدی.
نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب و نی
چو لعلت میر مجلس شد به می دادن ستم کردی
هوش مصنوعی: مجلس جشنی برپا شده است که با صدای رباب و نی همراه است. تو با زیبایی‌ات، مظهر این مجلس شده‌ای و از چشیدن شراب، با ظلم و ستم به من رسیدی.
به شوخی عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه
به جای رطل و پیمانه، سرش زیر قدم کردی
هوش مصنوعی: عقل باهوش و زیرک به شوخی وارد آن خانه می‌شود و به جای وزن کردن و اندازه‌گیری، به طور مستقیم رفتار می‌کند و در نهایت خود را به زانو درمی‌آورد.
ز بهر فضل و پیشی من، چو کردم با تو خویشی من
دو ساغر بیشتر دادی، مرا از خویش کم کردی
هوش مصنوعی: به خاطر فضل و محبت تو، وقتی با تو رابطه‌ای نزدیک برقرار کردم، دو بار بیشتر به من ساغر نوشیدنی دادی، اما از ارزش و اهمیت خودم در نظر تو کاسته شد.
مرا با طاق آن ابرو چو دیدی مهر پیوسته
تنم را از بر او طاق و دل را جفت غم کردی
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ی زیبای تو را دیدم، احساس کردم که خوشبختی‌ام به تو وابسته است و دلم پر از اندوه شد.
تو بودی مطرب و ساقی، تو بودی شاهد باقی
گهم درویش خود خواندی و گاهم محتشم کردی
هوش مصنوعی: تو همیشه نوازنده و باده‌فروش بودی، تو آن شاهدی که همیشه باقی است. گاهی من را در لباس درویش قرار دادی و گاهی هم با وقار و با احترام کردم.
به خیلی کردی از رخ چون سال بوسه‌ای کردم
شکایت چون توان کرد از چنان رویی کرم کردی
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌ام و به همین خاطر از تو شکایت می‌کنم؛ چرا که چگونه می‌توان از چنین چهره‌ای زیبایی و سخاوت را انتظار داشت؟
به دستم جام‌جم دادی، پس از عمری که دم دادی
چه مستی‌ها کنیم اکنون! که می در جام جم کردی
هوش مصنوعی: به من نوشیدنی‌ای دادی که سال‌های طولانی منتظرش بودم. حالا که این جام را در دست دارم، بیایید لحظات شاد و پرخوشی را کنار هم تجربه کنیم.
چو دیدی اوحدی را تو به علم عاشقی دانا
میان عالمی او را به عشق خود علم کردی
هوش مصنوعی: وقتی که تو اوحدی را دیدی، دانستی که او در علم عاشقی خبره است. در میان مردم، تو به واسطه عشق خود او را آگاه کردی.