گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶۹

خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی
بوی خون می‌آید از چاه زنخدانت، بلی
بوی خون آید که چندین دل درو انباشتی
هر زمانم شاخ اندوهی ز دل سر بر زند
خود نمیدانم چه بیخست این که در دل کاشتی
ریش گردانی دلم را وانگهی گویی: منال
درد دل با ناله باشد، پس چه می‌پنداشتی؟
گر پس از جنگ آشتی جویی، نگیری در کنار
تا هم آن دم نیز بی‌جنگی نباشد آشتی
نزد من آبیست، گفتی: خون مجروحان عشق
زان چنین در خاک میریزی که آب انگاشتی
دی طلب کردی که در پای تو ریزم جان خویش
زان طلب کردن سرم بر آسمان افراشتی
دفتر خاطر ز نقش دیگران شستم تمام
تا تو نقش خویش بر لوح دلم بنگاشتی
اوحدی در دوستی با آنکه جانب‌دار تست
جانب او را به قول دشمنان بگذاشتی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی
هوش مصنوعی: خواستم لبت را ببوسم، ولی تو دستت را جلو آوردی و مانع شدی. در نتیجه تصمیم گرفتم دستت را ببوسم، اما باز هم اجازه ندادنی.
بوی خون می‌آید از چاه زنخدانت، بلی
بوی خون آید که چندین دل درو انباشتی
هوش مصنوعی: بوی خون از چاه زلف تو به مشام می‌رسد، بله، بوی خون به وضوح حس می‌شود زیرا که قلب‌های زیادی را در اینجا جمع کرده‌ای.
هر زمانم شاخ اندوهی ز دل سر بر زند
خود نمیدانم چه بیخست این که در دل کاشتی
هوش مصنوعی: هر زمانی که غم و اندوهی از اعماق قلبم بروز می‌کند، نمی‌دانم ریشه‌ی این غم از کجاست و چه چیزی را در دل خود کاشته‌ام که چنین احساساتی را به وجود می‌آورد.
ریش گردانی دلم را وانگهی گویی: منال
درد دل با ناله باشد، پس چه می‌پنداشتی؟
هوش مصنوعی: دل من را چون ریشی می‌کشند و در عوض می‌گویی که نباید از دلایل و احساساتم شکوه کنم؛ پس فکر می‌کردی چه باید بکنم؟
گر پس از جنگ آشتی جویی، نگیری در کنار
تا هم آن دم نیز بی‌جنگی نباشد آشتی
هوش مصنوعی: اگر بعد از جنگی به دنبال صلح هستی، نباید بدون این صلح که در کنار هم به دست آمده، به دنبال آشتی باشی؛ چرا که آن آشتی هم در واقع بدون جنگ به دست نمی‌آید.
نزد من آبیست، گفتی: خون مجروحان عشق
زان چنین در خاک میریزی که آب انگاشتی
هوش مصنوعی: در نزد من آبی وجود دارد، اما تو این را با خون مجروحان عشق اشتباه گرفتی و تصور کردی که این آب است که بر خاک می‌ریزد.
دی طلب کردی که در پای تو ریزم جان خویش
زان طلب کردن سرم بر آسمان افراشتی
هوش مصنوعی: تو خواستی که من جانم را در پای تو فدای کنم و به خاطر این خواسته، سرم را به آسمان بلند کردم و به این افتخار می‌کنم.
دفتر خاطر ز نقش دیگران شستم تمام
تا تو نقش خویش بر لوح دلم بنگاشتی
هوش مصنوعی: تمام یادها و تأثیرات دیگران را از ذهنم پاک کردم تا بتوانی خودت را در دل من به تصویر بکشی.
اوحدی در دوستی با آنکه جانب‌دار تست
جانب او را به قول دشمنان بگذاشتی
هوش مصنوعی: اوحدی در اینجا به این معنا اشاره می‌کند که در دوستی با کسی که حامی توست، توجه به حرف‌های دشمنان را کنار گذاشته‌ای. در واقع، دوستی و حمایت او را بر هر گونه قضاوت یا انتقاد دیگران ارجح می‌دانی.