گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶۸

چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی
با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟
با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟
بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم
زان گونه که بیرون نتوان رفت به کشتی
دانم که: حسابی نبود روز قیامت
او را که بدین حال تو امروز بکشتی
پیش که توان برد خود این غصه؟ که پیشت
صد قصه نبشتم که جوابی ننبشتی
از خوی تو بس گل که به خونابه سرشتم
تا خود تو بدین خوی و نهاد از چه سرشتی؟
در خاطر خود جز تو خیالی نگذارد
آنرا که تو یکروز به خاطر بگذشتی
ای دل، که همی جویی ازین دام رهایی
آن روز که گفتیم چرا باز نگشتی؟
چون اوحدی از قامت او درد همی چین
کین میوهٔ آن شاخ بلندست که کشتی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی
هوش مصنوعی: وقتی که من دچار مشکلات و دردسر شدم، ای کامیاب و زیبا، تو رفتی و مرا در غم و اندوه خود تنها گذاشتی.
با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟
با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم با دست تو فشار را تحمل کنم؟ و با روی تو چگونه می‌توانم صبر کنم و از چیزی حمایت بگیرم؟
بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم
زان گونه که بیرون نتوان رفت به کشتی
هوش مصنوعی: روزی بر خاک سر کوی تو به قدری می‌گریم که به هیچ وجه نتوانم از اینجا بروم، مانند کسی که در کشتی گرفتار شده است.
دانم که: حسابی نبود روز قیامت
او را که بدین حال تو امروز بکشتی
هوش مصنوعی: می‌دانم که در روز قیامت حساب و کتابی برای او نیست که امروز با این وضعیت تو را به زحمت انداخته است.
پیش که توان برد خود این غصه؟ که پیشت
صد قصه نبشتم که جوابی ننبشتی
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این شکل است که با چه کسی می‌توان این درد و غصه را در میان گذاشت؟ زیرا من سال‌هاست که با تو حرف می‌زنم و سوالات و مشکلاتم را بیان می‌کنم، اما هیچ پاسخی از تو دریافت نکرده‌ام.
از خوی تو بس گل که به خونابه سرشتم
تا خود تو بدین خوی و نهاد از چه سرشتی؟
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های تو گل‌های زیادی به وجود آورده‌ام که رنگشان به خون شبیه است. حالا بگو که خودت با این ویژگی و سرشت از چه چیزی ساخته شده‌ای؟
در خاطر خود جز تو خیالی نگذارد
آنرا که تو یکروز به خاطر بگذشتی
هوش مصنوعی: آن کسی که تو یک روز بر او خطور کردی، در ذهنش جز تو هیچ تصوری باقی نمی‌ماند.
ای دل، که همی جویی ازین دام رهایی
آن روز که گفتیم چرا باز نگشتی؟
هوش مصنوعی: ای دل، تو که آرزوی رهایی از این گرفتار را داری، به یاد داشته باش روزی را که پرسیدیم چرا دوباره برنگشتی؟
چون اوحدی از قامت او درد همی چین
کین میوهٔ آن شاخ بلندست که کشتی
هوش مصنوعی: چون اوحدی از قامت او، درد و غم بشدت احساس می‌کند، زیرا این ثمره از درخت بلند است که کشتی را به اهتزاز درآورده است.