غزل شمارهٔ ۷۶۶
ما را چو توانی که ز خود دور فرستی
این نیز توانی که بما نور فرستی
در وعدهٔ فردای تو این صبر که کردیم
ما را تو مبادا که بر حور فرستی
بیمنت موسی سخنی چند ز دیدار
بنویس در آن لوح که از طور فرستی
هر نامه که از پیش تو آمد همه شد فاش
زیرا که تو با آن دف و طنبور فرستی
چون من نه به خود باشم و خاطر نه به سامان
رسوا شود آن نیز که مستور فرستی
سر جمله به تفصیل ندانی که بگویم
پیش من ار اوراد چو دستور فرستی
غیر از سخن وصل تو باید که نگوید
قاصد که به پیش من مهجور فرستی
با روی تو کو فرصت گفتار؟ مگر خود
پیغام و نشان خود از آن سور فرستی
زین گلخن و ویرانه برنجیم، نسیمی
وقتست کزان گلشن معمور فرستی
رنجور تو شد اوحدی، ای ماه چه باشد؟
گر شربت آن وصل به رنجور فرستی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما را چو توانی که ز خود دور فرستی
این نیز توانی که بما نور فرستی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی ما را از خود دور کنی، پس میتوانی نوری به ما ببخشی.
در وعدهٔ فردای تو این صبر که کردیم
ما را تو مبادا که بر حور فرستی
هوش مصنوعی: ما به خاطر فردای تو صبر کردهایم، اما امیدواریم که تو ما را به بهشت نرسانی.
بیمنت موسی سخنی چند ز دیدار
بنویس در آن لوح که از طور فرستی
هوش مصنوعی: بدون اینکه هیچ درخواست و انتظاری داشته باشم، چند کلمه از ملاقات و دیدار را بنویس به گونهای که چنان باشد که تو از کوه طور نازل شدهای.
هر نامه که از پیش تو آمد همه شد فاش
زیرا که تو با آن دف و طنبور فرستی
هوش مصنوعی: هر پیامی که از سوی تو ارسال شده، به وضوح فاش شده است، زیرا تو آن را همراه با نواختن دف و طنبور به دیگران میفرستی.
چون من نه به خود باشم و خاطر نه به سامان
رسوا شود آن نیز که مستور فرستی
هوش مصنوعی: وقتی من نه به خودم فکر میکنم و نه به اوضاع منظم، آنچه را که پنهان کردهام نیز آشکار خواهد شد.
سر جمله به تفصیل ندانی که بگویم
پیش من ار اوراد چو دستور فرستی
هوش مصنوعی: اگر سوالی داری و نمیدانی چطور آن را به تفصیل بیان کنی، میتوانی فقط بگویی که مثل دستوری که برای انجام کارها دارد، مطالب را به من بفرستی.
غیر از سخن وصل تو باید که نگوید
قاصد که به پیش من مهجور فرستی
هوش مصنوعی: جز از گفتن در مورد وصال تو، قاصدی باید سخنی نگوید، زیرا تو را به من دور و بیخبر فرستادهاند.
با روی تو کو فرصت گفتار؟ مگر خود
پیغام و نشان خود از آن سور فرستی
هوش مصنوعی: با تو که هستی، چه زمانی برای صحبت کردن وجود دارد؟ آیا امکان دارد که خودت پیغام و نشانهات را از آن جشن بفرستی؟
زین گلخن و ویرانه برنجیم، نسیمی
وقتست کزان گلشن معمور فرستی
هوش مصنوعی: از این آتشکده و خرابه رها میشویم، نسیمی در راه است که از آن باغ سرسبز و پرزندگی میآید.
رنجور تو شد اوحدی، ای ماه چه باشد؟
گر شربت آن وصل به رنجور فرستی
هوش مصنوعی: ای ماه، وقتی که محبوب ما در رنج و ناراحتی است، چه اتفاقی خواهد افتاد اگر تو شربت وصال را به او برسانی؟