گنجور

غزل شمارهٔ ۷۵۴

ای ماه و مشتری ز جمالت قرینه‌ای
وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینه‌ای
گر می‌زنی به تیغ، نداریم سر دریغ
سر چون توان کشید ز مهری به کینه‌ای؟
مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد
گر باشدش ز دانهٔ خال تو چینه‌ای
هر لحظه آن دو ساعد سیمین نهان کنند
در جان من به دست محبت دفینه‌ای؟
دل در خمار هجر تو می‌میرد، ای نگار
بفرست ازان شراب تعطف قنینه‌ای
ساکن نمی‌شود غم عشقت ز جان ما
یارب، فرو فرست به دلها سکینه‌ای
قاصد نبرد نامه، که از آب چشم خلق
پیش تو آمدن نتوان بی‌سفینه‌ای
پیغام ما چگونه رسد نزد آن حرم؟
چندان رسولش آمده از هر مدینه‌ای
چشمت ز فتنه بین که: به پیش من آورد
در معرضی که زلف تو باشد پسینه‌ای
اشکم چو سیم دیدی و زر خواستی ز من
پنداشتی که باشد از آنم خزینه‌ای؟
گر در بهای بوسه لبت زر طلب کند
مشکل کشد کمان تو چون من کمینه‌ای
روزی نشد که غمزهٔ مست تو سنگدل
بر راه اوحدی نشکست آبگینه‌ای
صافی کجا شود دل او زین عتابها؟
تا با تو سینه‌ای نرساند به سینه‌ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ماه و مشتری ز جمالت قرینه‌ای
وز گیسوی تو هر شکنی عنبرینه‌ای
هوش مصنوعی: ای ماه و سیاره زهره، زیبایی تو نشانه‌ای از جمال توست و از تابش گیسوانت، عطر خوشی مانند عنبر به مشام می‌رسد.
گر می‌زنی به تیغ، نداریم سر دریغ
سر چون توان کشید ز مهری به کینه‌ای؟
هوش مصنوعی: اگر ضربه‌ای به ما می‌زنی، ما را در درد و رنج نمی‌بینیم، چون وقتی که عشق بر کینه غلبه کند، دیگر چه جای اندوه است؟
مرغ دلم به داغ غمت تن فرو دهد
گر باشدش ز دانهٔ خال تو چینه‌ای
هوش مصنوعی: پرنده‌ی دل من به خاطر غم تو تسلیم می‌شود، حتی اگر در دلش از دانه‌ای که نمایانگر عشق توست، غمگینی وجود داشته باشد.
هر لحظه آن دو ساعد سیمین نهان کنند
در جان من به دست محبت دفینه‌ای؟
هوش مصنوعی: در هر لحظه آن دو بازوی نقره‌ای را پنهان می‌کنند و من در درونم حس محبت عمیق و گران‌بهایی را تجربه می‌کنم؟
دل در خمار هجر تو می‌میرد، ای نگار
بفرست ازان شراب تعطف قنینه‌ای
هوش مصنوعی: دل در حسرتی عمیق از دوری تو به شدت رنج می‌برد، ای معشوق، لطفا از آن شراب دل‌انگیز برایم بفرست تا کمی آرامش پیدا کنم.
ساکن نمی‌شود غم عشقت ز جان ما
یارب، فرو فرست به دلها سکینه‌ای
هوش مصنوعی: غم عشق تو هرگز از دل ما آرام نمی‌گیرد، ای خدا، آرامشی به دل‌هایمان بفرست.
قاصد نبرد نامه، که از آب چشم خلق
پیش تو آمدن نتوان بی‌سفینه‌ای
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای که پیغام نبرد را به تو می‌آورد، نمی‌تواند بدون نشانه‌ای از رنج و اشک مردم به تو نزدیک شود.
پیغام ما چگونه رسد نزد آن حرم؟
چندان رسولش آمده از هر مدینه‌ای
هوش مصنوعی: پیام ما چگونه به آن حرم می‌رسد، در حالی که از هر شهری تعداد زیادی پیام‌آور آمده‌اند؟
چشمت ز فتنه بین که: به پیش من آورد
در معرضی که زلف تو باشد پسینه‌ای
هوش مصنوعی: به هوشیاری و دقت نگاه کن، چرا که چشمانت من را در وضعیتی قرار داده که موهای تو به عنوان پس‌زمینه‌ای برای این صحنه به نظر می‌رسد.
اشکم چو سیم دیدی و زر خواستی ز من
پنداشتی که باشد از آنم خزینه‌ای؟
هوش مصنوعی: وقتی اشک‌هایم را به شکل سیم دیدی و از من طلا خواستی، آیا فکر کردی که من یک گنجینه هستم؟
گر در بهای بوسه لبت زر طلب کند
مشکل کشد کمان تو چون من کمینه‌ای
هوش مصنوعی: اگر کسی در برابر بوسه لبت درخواست زر و طلا کند، کمان تو که من در آن جایگاه کم‌ارزشی هستم، سختی خواهد کشید.
روزی نشد که غمزهٔ مست تو سنگدل
بر راه اوحدی نشکست آبگینه‌ای
هوش مصنوعی: هرگز پیش نیامد که زیبایی و ناز تو، دل سنگین اوحدی را نرم کند و به مانند شیشه، شکسته شود.
صافی کجا شود دل او زین عتابها؟
تا با تو سینه‌ای نرساند به سینه‌ای
هوش مصنوعی: دل او از این همه سرزنش و reproach پاک و زلال نخواهد شد؛ تا زمانی که نتواند رابطه‌ای نزدیک و صمیمی با تو برقرار کند.