گنجور

غزل شمارهٔ ۷۵۳

در کعبه گر ز دوست نبودی نشانه‌ای
حاجی چه التفات نمودی به خانه‌ای؟
مرغان آن هوا به زمین چون کنند میل؟
تا در میان دام نبینند دانه‌ای
بویی ز وصل اگر به مشامش نمی‌رسید
رغبت به هیچ موی نمی‌کرد شانه‌ای
این کوشش و کشش همه بی‌کار چون بود؟
عاقل چگونه دل بنهد بر فسانه‌ای؟
تا عشق آتشی نزند در درون دل
از راه سینه کی بدر افتد زبانه‌ای؟
محتاج پیک و نامه نباشد مرید را
کانجا کفایتست سر تازیانه‌ای
خیز، ای رفیق خفته، که صوت نشیدخوان
آتش فگند در شتران از ترانه‌ای
ثابت نباشد آن قدم اندر طریق عشق
کو می‌کند ز خار مغیلان کرانه‌ای
گر راستست، هر چه طلب می‌کنم تویی
وین راه دور نیست بغیر از بهانه‌ای
با اوحدی یکی شو و مشنو که: در وجود
هرگز در آن یگانه رسد جز یگانه‌ای
ما را اگر محال نباشد به پیشگاه
این فخر بس که: بوسه دهیم آستانه‌ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در کعبه گر ز دوست نبودی نشانه‌ای
حاجی چه التفات نمودی به خانه‌ای؟
هوش مصنوعی: اگر در کعبه نشانه‌ای از محبوب نباشد، حاجی چه نیازی به توجه به چنین خانه‌ای دارد؟
مرغان آن هوا به زمین چون کنند میل؟
تا در میان دام نبینند دانه‌ای
هوش مصنوعی: پرندگان در آن فضا چگونه می‌توانند به زمین بیفتند؟ زیرا نمی‌خواهند در دام‌ها دانه‌ای را که مورد نیازشان است، نبینند.
بویی ز وصل اگر به مشامش نمی‌رسید
رغبت به هیچ موی نمی‌کرد شانه‌ای
هوش مصنوعی: اگر بویی از وصال به او نمی‌رسید، هیچ شوقی برای شانه زدن به موهایش نداشت.
این کوشش و کشش همه بی‌کار چون بود؟
عاقل چگونه دل بنهد بر فسانه‌ای؟
هوش مصنوعی: این تلاش و کوشش چه فایده‌ای دارد وقتی که همه بی‌فایده است؟ یک انسان عاقل چگونه می‌تواند به افسانه و داستان‌های بی‌اساس دل خوش کند؟
تا عشق آتشی نزند در درون دل
از راه سینه کی بدر افتد زبانه‌ای؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق شعله‌ای در دل نسوزاند، چگونه امکان دارد که آتش آن از سینه خارج شود و به نمایش درآید؟
محتاج پیک و نامه نباشد مرید را
کانجا کفایتست سر تازیانه‌ای
هوش مصنوعی: اگر مریدی به حقیقت و معرفت برسد، نیازی به پیام و نامه ندارد، زیرا در آنجا یک اشاره کافی است و او می‌تواند همه چیز را درک کند.
خیز، ای رفیق خفته، که صوت نشیدخوان
آتش فگند در شتران از ترانه‌ای
هوش مصنوعی: بیدار شو، ای دوست خواب‌آلود، چرا که صدای آتش از دور به گوش می‌رسد و در شتران جرقه‌هایی از آهنگ و نغمه به وجود آمده است.
ثابت نباشد آن قدم اندر طریق عشق
کو می‌کند ز خار مغیلان کرانه‌ای
هوش مصنوعی: در راه عشق، قدمی که ثابت نباشد، مانند این است که از خارهای سخت و آزاردهنده عبور می‌کند و به مقصدی نمی‌رسد.
گر راستست، هر چه طلب می‌کنم تویی
وین راه دور نیست بغیر از بهانه‌ای
هوش مصنوعی: اگر آنچه که می‌خواهم حقیقت داشته باشد، تویی و این راه دوری نیست جز بهانه‌ای که به آن چنگ می‌زنم.
با اوحدی یکی شو و مشنو که: در وجود
هرگز در آن یگانه رسد جز یگانه‌ای
هوش مصنوعی: با اوحدی یکی شو و توجه نکن که در وجود، هرگز به یگانه‌ای نمی‌رسی جز خود یگانه.
ما را اگر محال نباشد به پیشگاه
این فخر بس که: بوسه دهیم آستانه‌ای
هوش مصنوعی: اگر امکان داشته باشد، ما با افتخار به حضور این بزرگوار می‌رسیم و می‌خواهیم آستان او را بوسه دهیم.