گنجور

غزل شمارهٔ ۷۵۲

آشنایی جمله را، با من چرا بیگانه‌ای؟
خانه‌پرداز من و با دیگران هم‌خانه‌ای
هر دو عالم در سر کار تو کردم، گر چه تو
خود نمی‌گویی که هستی در دو عالم یا نه‌ای؟
شد دلم ویران ز سنگ‌انداز هجرانت، ولی
شادمانم چون تو دایم گنج آن ویرانه‌ای
گر دل سختت نمی‌ماند به سنگ، ای سیم تن
پس چرا پیوسته با ما ده زبان چون شانه‌ای؟
شد کنار من پر از در، ز آب چشم چون گهر
از کنار من چرا دوری، اگر دردانه‌ای؟
ترک مهرت خواستم کردن چو دید آن عقل گفت:
چون کنی ترک پری رویان؟ مگر دیوانه‌ای؟
اوحدی، چون عشق بازی می‌کنی دوری مجوی
همچو فرزین، از رخ این شاه، اگر فرزانه‌ای
بعد از آن از بند کار خویشتن برخیز، اگر
صید آن زلف چو دام و خال همچون دانه‌ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آشنایی جمله را، با من چرا بیگانه‌ای؟
خانه‌پرداز من و با دیگران هم‌خانه‌ای
هوش مصنوعی: چرا تو که با من زندگی کرده‌ای، از من فاصله می‌گیری؟ من که همیشه به تو پرداختم، چطور می‌توانی با دیگران ارتباط برقرار کنی؟
هر دو عالم در سر کار تو کردم، گر چه تو
خود نمی‌گویی که هستی در دو عالم یا نه‌ای؟
هوش مصنوعی: من برای تو همه چیز را در دو جهان به کار بردم و تلاش کردم، هرچند تو خودت نمی‌گویی که آیا در این دو جهان وجود داری یا نه.
شد دلم ویران ز سنگ‌انداز هجرانت، ولی
شادمانم چون تو دایم گنج آن ویرانه‌ای
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جدایی از تو خراب و ویران شده، اما من همچنان خوشحالم زیرا تو همیشه سرمایه و گنج ارزشمند آن ویرانه هستی.
گر دل سختت نمی‌ماند به سنگ، ای سیم تن
پس چرا پیوسته با ما ده زبان چون شانه‌ای؟
هوش مصنوعی: اگر دلت مثل سنگ محکم نمی‌ماند، پس چرا همیشه با ما با دو زبان صحبت می‌کنی مانند شانه‌ای که موها را مرتب می‌کند؟
شد کنار من پر از در، ز آب چشم چون گهر
از کنار من چرا دوری، اگر دردانه‌ای؟
هوش مصنوعی: چشم‌هایم پر از اشک است و غم دوری تو را احساس می‌کنم. چرا از من دور هستی، اگر تو گرانبها و ارزشمند هستی؟
ترک مهرت خواستم کردن چو دید آن عقل گفت:
چون کنی ترک پری رویان؟ مگر دیوانه‌ای؟
هوش مصنوعی: وقتی خواستم عشق تو را رها کنم، عقل به من گفت: چگونه می‌توانی از زیبایی‌های پری‌چهره‌ها دست بکشی؟ آیا دیوانه‌ای؟
اوحدی، چون عشق بازی می‌کنی دوری مجوی
همچو فرزین، از رخ این شاه، اگر فرزانه‌ای
هوش مصنوعی: ای اوحدی، وقتی در عشق بازی می‌کنی، تلاش نکن که از زیبایی دور باشی. مانند فرزین که از چهره‌ی این پادشاه دور نمانده، اگر حکیم و دانا هستی.
بعد از آن از بند کار خویشتن برخیز، اگر
صید آن زلف چو دام و خال همچون دانه‌ای
هوش مصنوعی: سپس از اسارت کار و گرفتاری‌های خود بیرون بیا، اگر که آن زلف مانند دامی برای توست و لکهٔ زیبای آن مانند دانه‌ای جذاب به نظر می‌رسد.