غزل شمارهٔ ۷۴۲
ای که تیر بیوفایی در کمان پیوستهای
بار دیگر چیست کندر دیگران پیوستهای؟
گر به شمشیر فراقم پی کنی صد پی روان
در تو پیوندم، که صد رگ با روان پیوستهای
ای بهایی گوهر، اندر سلک پیمان و وفا
با چنان خرمهرها بس رایگان پیوستهای!
میخوری خون دل من، تا ز دل دوری کنم
از دلم چون دور گردی؟ چون به جان پیوستهای
وقت خاموشی چو فکر اندر دلم پیچیدهای
روز گویایی چو ذکرم در زبان پیوستهای
گر چه هر دم بشکنی عهدی و برداری دلی
همچنین میکن، که با ما هم چنان پیوستهای
گوش دار، ای بت که از زلف گریبانگیر خود
فتنها در دامن آخر زمان پیوستهای
گر بجوشد خونم اندر پوست چندان طرفه نیست
که آتش مهرم به مغز استخوان پیوستهای
دشمن من خاک بر سر کرد، تا در کوی خویش
اوحدی را سر به خاک آستان پیوستهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که تیر بیوفایی در کمان پیوستهای
بار دیگر چیست کندر دیگران پیوستهای؟
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه با تیر ناپایداری رابطه داری، این بار چه بر سر دیگران خواهد آمد که تو همچنان در این موقعیت قرار داری؟
گر به شمشیر فراقم پی کنی صد پی روان
در تو پیوندم، که صد رگ با روان پیوستهای
هوش مصنوعی: اگر به درد دوری و جداییام توجه کنی، میبینی که صدها رشته از وجودم به تو مرتبط است، مانند اینکه روح من به صد رگ دیگر پیوسته است.
ای بهایی گوهر، اندر سلک پیمان و وفا
با چنان خرمهرها بس رایگان پیوستهای!
هوش مصنوعی: ای بهایی باارزش، در رشته وعده و وفا با آن خوشبختیها که بهراحتی به تو پیوستهاند!
میخوری خون دل من، تا ز دل دوری کنم
از دلم چون دور گردی؟ چون به جان پیوستهای
هوش مصنوعی: تو با خون دل من زندگی میکنی، چگونه میتوانم از تو دور شوم در حالی که جانم به تو پیوسته است؟
وقت خاموشی چو فکر اندر دلم پیچیدهای
روز گویایی چو ذکرم در زبان پیوستهای
هوش مصنوعی: وقتی که در سکوت و خاموشی به فکر و اندیشه فرو میروم، در دلم مشغولم و در طول روز وقتی صحبت میکنم، یاد تو مدام بر زبانم جاری است.
گر چه هر دم بشکنی عهدی و برداری دلی
همچنین میکن، که با ما هم چنان پیوستهای
هوش مصنوعی: هرچند تو هر لحظه عهدم را میشکنی و دلی را میشکنی، اما باز هم اینطور عمل کن، زیرا تو با ما همیشه پیوندی عمیق داری.
گوش دار، ای بت که از زلف گریبانگیر خود
فتنها در دامن آخر زمان پیوستهای
هوش مصنوعی: ای بت زیبا، توجه کن که از زلف تو در دامن دنیا مدام گرفتار مشکلات و فتنهها هستی.
گر بجوشد خونم اندر پوست چندان طرفه نیست
که آتش مهرم به مغز استخوان پیوستهای
هوش مصنوعی: اگر خونم در بدن به جوش بیفتد، چندان عجیب نیست، زیرا آتش عشق من به مغز استخوانم رسیده است.
دشمن من خاک بر سر کرد، تا در کوی خویش
اوحدی را سر به خاک آستان پیوستهای
هوش مصنوعی: دشمن من، با نادانی خود، خود را در خاک انداخت و در نزدیکی خود، اوحدی را به تملق و خاکسری وا داشت.