گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۹

یارب! تو دوش با که به شادی نشسته‌ای؟
کامروز بی‌غم از در ما باز جسته‌ای
از روی عشوه بند قبا را گشاده باز
وز راه شیوه طرف کله بر شکسته‌ای
سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته
زر در کمر کشیده و بر کوه بسته‌ای
امروز گو: شکفته مشو هیچ گل، که تو
صد گلبن شکفته و صد لاله دسته‌ای
گل نقل نیست باده بنه، کز دهان و لب
یک خانه شهد و شکر و عناب و پسته‌ای
برخیز و شمع را بنشان، یا بهل چنان
تا شمع بیندت که چنین خوش نشسته‌ای
گر دیگری ز حسرت او غصه میخورد
ای اوحدی، تو باری ازین غصه راسته‌ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارب! تو دوش با که به شادی نشسته‌ای؟
کامروز بی‌غم از در ما باز جسته‌ای
هوش مصنوعی: ای خدا! دیشب با چه کسی شاد و خوشحال بودی؟ امروز بی‌غم و خوشحال از در ما بیرون رفته‌ای.
از روی عشوه بند قبا را گشاده باز
وز راه شیوه طرف کله بر شکسته‌ای
هوش مصنوعی: با ناز و ادا، لباست را از تن بکش و با شیوه‌ی خاصی به سمت کسی که به شکسته شدن سرش اشاره می‌کند، برو.
سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته
زر در کمر کشیده و بر کوه بسته‌ای
هوش مصنوعی: تو زر و سیم را از دشت‌ها جمع کرده‌ای و به کیسه‌ای ریخته‌ای و با خود بر دوش می‌بری.
امروز گو: شکفته مشو هیچ گل، که تو
صد گلبن شکفته و صد لاله دسته‌ای
هوش مصنوعی: امروز، هیچ گلی نباید باز شود و شکفت، زیرا تو به اندازه صد گلستان و صد دسته لاله زیبا هستی.
گل نقل نیست باده بنه، کز دهان و لب
یک خانه شهد و شکر و عناب و پسته‌ای
هوش مصنوعی: گل، مانند نقل نیست که با باده بیفتد، زیرا از دهان و لب او طعم شهد و شکر و عناب و پسته بیرون می‌آید.
برخیز و شمع را بنشان، یا بهل چنان
تا شمع بیندت که چنین خوش نشسته‌ای
هوش مصنوعی: بلند شو و شمع را خاموش کن یا آن‌قدر بروی که شمع بتواند تو را ببیند، چون تو این‌قدر زیبا نشسته‌ای.
گر دیگری ز حسرت او غصه میخورد
ای اوحدی، تو باری ازین غصه راسته‌ای
هوش مصنوعی: اگر دیگران به خاطر حسرت او ناراحتند، ای اوحدی، تو حداقل از این ناراحتی رها شده‌ای.