گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۸

ثوابست پرسیدن خسته‌ای
که دور افتد از وصل پیوسته‌ای
سواران چابک سرد، گردمی
بسازند با پای آهسته‌ای
نمی‌دانم از زورمندان درست
جلادت نمودن بر اشکسته‌ای
به پایش فرو رفته خار جفا
ز دستش درافتاده گل دسته‌ای
چه داند که بر من چها می‌رود؟
ز دام محبت برون جسته‌ای
کجا غصهٔ دل تواند نهفت؟
چو من رخ به خون جگر شسته‌ای
بگو، ای صبا، قصهٔ اوحدی
چو پرسندت از حال پابسته‌ای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ثوابست پرسیدن خسته‌ای
که دور افتد از وصل پیوسته‌ای
هوش مصنوعی: سزاوار است که از حال کسی که دور از وصل و ارتباط است، بپرسی و حال او را جویا شوی، زیرا این کار نشان‌دهنده‌ی مهربانی و توجه به دیگران است.
سواران چابک سرد، گردمی
بسازند با پای آهسته‌ای
هوش مصنوعی: سواران تندرو با سرعت بالا، در حالی که آرام قدم برمی‌دارند، فضایی پر از نشاط و شادابی ایجاد می‌کنند.
نمی‌دانم از زورمندان درست
جلادت نمودن بر اشکسته‌ای
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه می‌توان از افراد قدرتمند در برابر کسی که ضعیف شده، شجاعت نشان داد.
به پایش فرو رفته خار جفا
ز دستش درافتاده گل دسته‌ای
هوش مصنوعی: به پای او خارهایی از جفا فرو رفته و دستش گل‌های زیبایی را از دست داده است.
چه داند که بر من چها می‌رود؟
ز دام محبت برون جسته‌ای
هوش مصنوعی: چه کسی می‌داند که بر من چه می‌گذرد؟ من از دام محبت رهایی یافته‌ام.
کجا غصهٔ دل تواند نهفت؟
چو من رخ به خون جگر شسته‌ای
هوش مصنوعی: کجا می‌توان غم دل را پنهان کرد؟ وقتی که من با چهره‌ای خونی از درد و غصه به تو می‌نگرم.
بگو، ای صبا، قصهٔ اوحدی
چو پرسندت از حال پابسته‌ای
هوش مصنوعی: بگو ای نسیم، هنگامی که از حال اوحدی پرسیدند، چه بگویی در مورد او که در بند است؟