گنجور

غزل شمارهٔ ۷۱۷

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده
از قدح کاری نیاید، بعد ازین پیمانه ده
جان ما بر باد خواهد رفت، ساقی، یکزمان
باده‌ای گر می‌دهی، بر یاد آن جانانه ده
هر حریفی را به قدر حال او تیمار کن
طوطیان را شکر آر و ماکیان را دانه ده
چون شود خوابت گران دست سبک روحی بگیر
و آن دگرها را سبک‌تر سر به سوی خانه ده
آن سر زلف چو زنجیر، ار چه کاری مشکلست
یک زمان در دست این آشفتهٔ دیوانه ده
ای که منکر میشوی سوز دل ریش مرا
پرتو آن شمع بین و ترک این پروانه ده
کنج این ویرانه بی‌گنجی نباشد اوحدی
مست گشتی، خیز و آوازی درین ویرانه ده

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقان درد کش را دردی می‌خانه ده
از قدح کاری نیاید، بعد ازین پیمانه ده
هوش مصنوعی: عاشقان را که در درد و رنج به سر می‌برند، باید دردی بدهی که به آنها آرامش دهد. زیرا از پر کردن لیوان با کار دیگری اثری نخواهد بود، پس هر چه می‌کنی، به آنها آرامش بده.
جان ما بر باد خواهد رفت، ساقی، یکزمان
باده‌ای گر می‌دهی، بر یاد آن جانانه ده
هوش مصنوعی: زندگی ما در معرض خطر است، ای ساقی، اگر در یک لحظه می‌خواهی شرابی بدهی، آن را به یاد محبوبم به من بده.
هر حریفی را به قدر حال او تیمار کن
طوطیان را شکر آر و ماکیان را دانه ده
هوش مصنوعی: با هر کس بر اساس وضعیتش رفتار کن. پرندگان طوطی را با شکر خوشحال کن و مرغ‌ها را با دانه سیر کن.
چون شود خوابت گران دست سبک روحی بگیر
و آن دگرها را سبک‌تر سر به سوی خانه ده
هوش مصنوعی: زمانی که خواب سنگینی بر تو فرود آید، با روحی سبک و آزاد دست به کار شو و دیگران را نیز به آرامش و سبکی دعوت کن تا به سوی خانه برگردند.
آن سر زلف چو زنجیر، ار چه کاری مشکلست
یک زمان در دست این آشفتهٔ دیوانه ده
هوش مصنوعی: زلفی که مانند زنجیر پیچیده است، اگرچه کار دشواری به نظر می‌رسد، یک لحظه آن را به دست این دیوانه آشفته بسپار.
ای که منکر میشوی سوز دل ریش مرا
پرتو آن شمع بین و ترک این پروانه ده
هوش مصنوعی: ای کسی که اندوه و رنج دل شکسته‌ام را انکار می‌کنی، نور آن شمع را ببین و به من اجازه بده تا از آن پروانه کناری بگذارم.
کنج این ویرانه بی‌گنجی نباشد اوحدی
مست گشتی، خیز و آوازی درین ویرانه ده
هوش مصنوعی: در این مکان خالی و بی‌خوابگاه، هیچ چیزی ارزنده و قیمتی وجود ندارد. اوحدی، تو در حالتی شاداب و سرمست هستی؛ پس بلند شو و صدایی را در این خرابه به ‌آواز درآور.