گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۲

ای مرغزار جانها لعل تو آب داده
وی تب کشیده دل را زلف تو تاب داده
رویت به یک لطیفه مه را سپر شکسته
چشمت به نیم غمزه دل را جواب داده
دل را لب تو از می تاراج روح کرده
جان را رخ تو از خوی بوی گلاب داده
پیش رخ و جبینت باج و خراج هر دم
هم مشتری کشیده، هم آفتاب داده
بیدار با تو خواهم یکشب که باده نوشم
وان مردم دگر را سر سوی خواب داده
چشم من از خیالت هر سوزنی که بسته
توفان گریه آن را یکسر به آب داده
فردا مگر عقوبت کم باشد اوحدی را
امروز عشقت او را چندین عذاب داده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مرغزار جانها لعل تو آب داده
وی تب کشیده دل را زلف تو تاب داده
هوش مصنوعی: ای دشت زنده دل‌ها، زیبایی تو مانند لعل است که جان‌ها را سیراب می‌کند و زلف تو، دل‌های پر درد را آرامش بخشیده و در هم تابیده است.
رویت به یک لطیفه مه را سپر شکسته
چشمت به نیم غمزه دل را جواب داده
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند یک لطیفه است و ماه را به تمسخر می‌گیرد، چشمانت با نیم‌نگاهی، دل را آرام می‌کند.
دل را لب تو از می تاراج روح کرده
جان را رخ تو از خوی بوی گلاب داده
هوش مصنوعی: دل به وسوسه لب‌های تو شاداب شده و وجودم از زیبایی چهره‌ات عطر گلاب گرفته است.
پیش رخ و جبینت باج و خراج هر دم
هم مشتری کشیده، هم آفتاب داده
هوش مصنوعی: در مقابل چهره و پیشانی تو، همیشه باید بهایی بپردازم. هر لحظه گاهی مشتری به تو توجه می‌کند و گاهی نور خورشید بر تو می‌تابد.
بیدار با تو خواهم یکشب که باده نوشم
وان مردم دگر را سر سوی خواب داده
هوش مصنوعی: یک شب بیدار خواهش می‌کنم که با تو بمانم و شراب بنوشم، در حالی که دیگران سرشان را به خواب داده‌اند.
چشم من از خیالت هر سوزنی که بسته
توفان گریه آن را یکسر به آب داده
هوش مصنوعی: چشم من از فکر تو به شدت اشک می‌ریزد و هر چیزی که به آن فکر کنم، تحت تأثیر این احساس، به طور کامل غرق در آب می‌شود.
فردا مگر عقوبت کم باشد اوحدی را
امروز عشقت او را چندین عذاب داده
هوش مصنوعی: فردا ممکن است مجازات کم‌تری برای اوحدی باشد، اما امروز عشق تو او را به شدت عذاب داده است.