گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۱

ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده
دلم را قرعهٔ عشق و هوس بر نامت افتاده
ز هر سو فتنه‌ای برخاست در ایام حسنت، من
کجا ایمن توانم بود در ایامت افتاده؟
نمی‌افتد ترا در سر کزین جانب نهی گامی
مگر بینی سر ما را به زیر گامت افتاده
برآید شاخ مرجانی بروصد جا از آن قطره
که باشد وقت می خوردن ز لعل جامت افتاده
ترا چشمی چو بادامست و روز و شب من مسکین
چو شکر در گداز عشق از آن بادامت افتاده
مرا آرام دل بردند، چشمان تو، کی بینم
گذاری بر من مهجور بی‌آرامت افتاده؟
ترا عاشق فراوانست و بیدل در جهان، لیکن
سبوی ما شد از دیوار و تشت از بامت افتاده
قبا در بند تست، اما ندارد در کمر چیزی
هزاران پیرهن رشکست بر اندامت افتاده
ترا از مستی و عشق من آگاهی بود وقتی
که باشد دردی دردی چنین در کامت افتاده
به من گفتی که: هر روزت ببخشم زین دهن بوسی
کنون می‌بینمت زان وعده خیلی وامت افتاده
به دشنام اوحدی را یاد کردی، کی روا باشد؟
دعایی گفته آن مسکین و در دشنامت افتاده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده
دلم را قرعهٔ عشق و هوس بر نامت افتاده
هوش مصنوعی: ای محبوب، مرا ببخش که دل ناتوانم در دام عشق تو گرفتار شده است و تمام آرزوها و تمنای من به نام تو وابسته گردیده است.
ز هر سو فتنه‌ای برخاست در ایام حسنت، من
کجا ایمن توانم بود در ایامت افتاده؟
هوش مصنوعی: در دوران زیبایی‌ها و خوبی‌ها، از هر طرف مشکلات و ناهنجاری‌ها به وجود آمده است، من چگونه می‌توانم در چنین زمان‌هایی احساس امنیت کنم؟
نمی‌افتد ترا در سر کزین جانب نهی گامی
مگر بینی سر ما را به زیر گامت افتاده
هوش مصنوعی: هرگاه گامی از سمت تو برداشته شود، نمی‌توانی متوجه نشوی که سر ما زیر پاهای تو قرار دارد.
برآید شاخ مرجانی بروصد جا از آن قطره
که باشد وقت می خوردن ز لعل جامت افتاده
هوش مصنوعی: شاخه‌ای از مرجان در جایی به وجود می‌آید که قطره‌ای از شراب در زمان نوشیدن، از جامی به رنگ لعل افتاده باشد.
ترا چشمی چو بادامست و روز و شب من مسکین
چو شکر در گداز عشق از آن بادامت افتاده
هوش مصنوعی: چشمانت مانند بادام هستند و من در روز و شب، در حالتی ناتوان مانند شکر در حال ذوب شدن هستم که به خاطر عشق، از آن چشمانت متاثر شده‌ام.
مرا آرام دل بردند، چشمان تو، کی بینم
گذاری بر من مهجور بی‌آرامت افتاده؟
هوش مصنوعی: چشمان تو آرامش قلبم را گرفتند، اما چگونه می‌توانم زمانی را ببینم که بر پیوستگی و نزدیکی من به تو تأثیر بگذارد و این جدایی بی‌قراری را برطرف کند؟
ترا عاشق فراوانست و بیدل در جهان، لیکن
سبوی ما شد از دیوار و تشت از بامت افتاده
هوش مصنوعی: تو در این دنیا عاشقان زیادی داری، اما حالا دل ما به خاطر زخم‌هایی که خورده، دچار بی‌قدری شده است و آنچه که باید به ما شادی بدهد، از دست رفته و افتاده است.
قبا در بند تست، اما ندارد در کمر چیزی
هزاران پیرهن رشکست بر اندامت افتاده
هوش مصنوعی: پوشش تو در قفل عشق توست، اما در کمر تو چیزی نیست. هزاران پیرهن حسرت بر تن تو افتاده است.
ترا از مستی و عشق من آگاهی بود وقتی
که باشد دردی دردی چنین در کامت افتاده
هوش مصنوعی: تو از حال و هوای عشق و مستی من خبر داشتی، زمانی که دردی به این شدت در دل تو نشسته بود.
به من گفتی که: هر روزت ببخشم زین دهن بوسی
کنون می‌بینمت زان وعده خیلی وامت افتاده
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که هر روز از من بگذری، اما حالا می‌بینم که به خاطر آن صحبت‌هایت، خیلی از من دور افتاده‌ای.
به دشنام اوحدی را یاد کردی، کی روا باشد؟
دعایی گفته آن مسکین و در دشنامت افتاده
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که تو به کسی دشنام داده‌ای، در حالی که اوحدی در اینجا فقط نامی را آورده و آیا درست است که به او توهین کنی؟ اودعای خوبی از طرف آن فرد فقیر به زبان آورده و تو با دشنامی که به او می‌دهی، به ظلم به او پرداخته‌ای.