گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۰

عارف چو بحر باید: لب خشک و رخ گشاده
بر جای خود چو بحری جوشان و ایستاده
از خاک در گذشته، افلاک در نوشته
یک باره روح گشته، تن را طلاق داده
چون عاشقان جانی،در حال زندگانی
هفتاد بار مرده، هشتاد بار زاده
آهنگ کار کرده، تن را حصار کرده
وین نفس خوار کرده، چون خاک اوفتاده
آفاق را سترده، انفس مگس شمرده
رخت از ازل ببرده، رخ در ابد نهاده
هر کثرتی که دیده، در سلک خود کشیده
از جملگان بریده، در وحدت ایستاده
چون لوح ساده کرده دل را ز جمله نقشی
پس نام او نوشته بر روی لوح ساده
خود را شمرده با او چون صفر در عددها
او را بدیدهٔ در خود چون می ز جام باده
دایم بسان پسته، خندان و دل شکسته
ز اسب وجود جسته، چون اوحدی پیاده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عارف چو بحر باید: لب خشک و رخ گشاده
بر جای خود چو بحری جوشان و ایستاده
هوش مصنوعی: عارف باید مانند دریا باشد؛ با دل آرام و لبانی خاموش، اما در عین حال چهره‌اش باید گشاده و شاداب باشد؛ همانند دریا که همیشه نیرومند و ایستاده است.
از خاک در گذشته، افلاک در نوشته
یک باره روح گشته، تن را طلاق داده
هوش مصنوعی: از خاکی که به وجود آمده، به آسمان‌ها و عالم بالا راه پیدا کرده است. ناگهان روح به حالت تازه‌ای درآمده و از جسم خود جدا شده است.
چون عاشقان جانی،در حال زندگانی
هفتاد بار مرده، هشتاد بار زاده
هوش مصنوعی: عاشقان مانند کسی هستند که در زندگی بارها و بارها تجربه مرگ و زندگی را دارند، گویی که در هر بار تجربه عشق، دوباره متولد می‌شوند و زندگی تازه‌ای آغاز می‌کنند.
آهنگ کار کرده، تن را حصار کرده
وین نفس خوار کرده، چون خاک اوفتاده
هوش مصنوعی: کار و تلاش انسان او را به زحمت واداشته و جسم او را تحت فشار قرار داده، در حالی که این نفسِ پرخودپسند او را از پا درآورده و به حالت ذلت و افتادگی رسانده است.
آفاق را سترده، انفس مگس شمرده
رخت از ازل ببرده، رخ در ابد نهاده
هوش مصنوعی: جهان را پاک و خالی کرده، و خود را به اندازه‌ی یک مگس گرفته، از آغاز وجود رخت را برده و چهره‌اش را در عالم جاودان گذاشته است.
هر کثرتی که دیده، در سلک خود کشیده
از جملگان بریده، در وحدت ایستاده
هوش مصنوعی: هر جمعیتی که مشاهده می‌شود، در واقع از یک مجموعه خاص انتخاب شده و از سایرین جدا شده است و در نهایت در اصلِ وحدت قرار دارد.
چون لوح ساده کرده دل را ز جمله نقشی
پس نام او نوشته بر روی لوح ساده
هوش مصنوعی: دل را مانند یک لوح صاف و خالی می‌سازد و از هر گونه نقش و نگاری خالی می‌کند، سپس نام او را بر روی آن لوح می‌نویسد.
خود را شمرده با او چون صفر در عددها
او را بدیدهٔ در خود چون می ز جام باده
هوش مصنوعی: خودت را در کنار او مثل صفر در اعداد ببین. او را در وجود خود مشاهده کن، مانند اینکه می در جام باده دیده می‌شود.
دایم بسان پسته، خندان و دل شکسته
ز اسب وجود جسته، چون اوحدی پیاده
هوش مصنوعی: همیشه مانند پسته‌ای که خندان است، اما دلش شکسته، از اسب وجود پایین آمده و به مانند اوحدی پیاده است.