غزل شمارهٔ ۶۹۷
کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته
به خون دیده ترا کردهام به دست، ولی
ز دست من سر زلف تو رایگان رفته
همیشه قد تو با سرکشی قرین بوده
مدام زلف تو با فتنه هم عنان رفته
گل از شکایت آن جورها که روی تو کرد
هزار بار بنزدیکت باغبان رفته
ز دست زلف سیاه تو تا توان خواری
بدین شکستهٔ مسکین ناتوان رفته
به آب دیده بگریم ز هجرت آن روزی
که مرده باشم و خاک در استخوان رفته
چگونه راز دل اوحدی توان پوشید؟
حدیثش از دهن و تیرش از کمان رفته
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته
هوش مصنوعی: کجایی؟ ای که زیباییات همچون رنگ دلانگیز گل ارغوان، مرا به خاطر عشق تو در دنیا مشهور کرده است.
به خون دیده ترا کردهام به دست، ولی
ز دست من سر زلف تو رایگان رفته
هوش مصنوعی: من با اشک چشمانم به خاطر تو خود را به زحمت انداختهام، اما موهایت بدون هیچ تلاشی از دست من رفته است.
همیشه قد تو با سرکشی قرین بوده
مدام زلف تو با فتنه هم عنان رفته
هوش مصنوعی: همیشه سرسختی تو در کنار زیباییات بوده و همیشه موهای زیبات با جذبه و طغیان در ارتباط بوده است.
گل از شکایت آن جورها که روی تو کرد
هزار بار بنزدیکت باغبان رفته
هوش مصنوعی: گل به خاطر رفتارهای زشت و ناراحتکنندهای که با تو داشت، بارها و بارها به باغبان شکایت کرده و به او نزدیک شده است.
ز دست زلف سیاه تو تا توان خواری
بدین شکستهٔ مسکین ناتوان رفته
هوش مصنوعی: به خاطر زلف سیاه تو، من تا جایی که بتوانم، در عذاب و ذلت به سر میبرم و ناتوان و ضعیف شدهام.
به آب دیده بگریم ز هجرت آن روزی
که مرده باشم و خاک در استخوان رفته
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی، چنان گریه میکنم که معتقدم در روزی که دیگر زنده نیستم و خاک در بدنم نشسته، این اشکها همچنان جاری خواهد بود.
چگونه راز دل اوحدی توان پوشید؟
حدیثش از دهن و تیرش از کمان رفته
هوش مصنوعی: چطور میتوان راز دل اوحدی را پنهان کرد؟ حرفش از زبانش بیرون آمده و تیرش از کمان پرتاب شده است.