غزل شمارهٔ ۶۹۶
ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته
نام رخ تو گل را از خاک برگرفته
آن روی را مپوشان، زیرا که در ممالک
بنیاد فتنه باشد روی قمر گرفته
دیگر ز سر نگیرد با من جفا زمانه
گر دیگرت ببینم یاری ز سر گرفته
صد کاروان دل را در راه محنت تو
هم دزد رخت برده، هم شحنه خر گرفته
از تیر غمرهٔ تو هر بیدلی که داری
سر در سپر کشیده، پا در جگر گرفته
ما رنگ قصهٔ خود پوشیده از خلایق
وآنگه ز غصهٔ ما عالم خبر گرفته
هجر تو اوحدی را بیچاره کرده از غم
وز اوحدی مرا تو بیچارهتر گرفته
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته
نام رخ تو گل را از خاک برگرفته
هوش مصنوعی: ای کسی که صدایت شیرینی همچون شکر دارد و چهرهات زیبایی را از زمین و گلها گرفته است.
آن روی را مپوشان، زیرا که در ممالک
بنیاد فتنه باشد روی قمر گرفته
هوش مصنوعی: آن چهرهات را نپوشان، زیرا که در سرزمینها بر اثر آن، فتنه و آشوب به وجود میآید. چهرهات مانند ماهی گرفته و زیباست.
دیگر ز سر نگیرد با من جفا زمانه
گر دیگرت ببینم یاری ز سر گرفته
هوش مصنوعی: اگر زمانه دیگر با من بدی نکند، باید بدانم که دیگر یار من از آغاز ارتباطش با من، دیگر به من توجه نخواهد کرد.
صد کاروان دل را در راه محنت تو
هم دزد رخت برده، هم شحنه خر گرفته
هوش مصنوعی: صدها کاروان دل من در راه سختیهای تو آمدهاند، هم دزدانی که بارها را میبرند و هم نگهبانانی که بر خر سوار شدهاند.
از تیر غمرهٔ تو هر بیدلی که داری
سر در سپر کشیده، پا در جگر گرفته
هوش مصنوعی: از تیر کینهت، هر دل ناامیدی که داری، خود را در پناه سپر مخفی کرده و از درد بیتابی میکشد.
ما رنگ قصهٔ خود پوشیده از خلایق
وآنگه ز غصهٔ ما عالم خبر گرفته
هوش مصنوعی: ما داستان خود را از چشم مردم پنهان کردهایم و پس از آن، جهان از غم و اندوه ما آگاه شده است.
هجر تو اوحدی را بیچاره کرده از غم
وز اوحدی مرا تو بیچارهتر گرفته
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو، اوحدی را بسیار غمگین و نابود کرده است، و حالا من هم از اوحدی بدتر شدهام و بیشتر در رنج و درد هستم.