گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۲

ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته
سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
بر حال من نسوخته و آهن بسوخته
هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟
زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته
بی‌چهرهٔ چو شمع تو در خلوت تنم
دل را چراغ مرده و روغن بسوخته
بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من
هم مرد خسته گشته و هم زن بسوخته
در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم
خرمن به باد داده و مسکن بسوخته
چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر
در آستین گرفته و دامن بسوخته

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته
هوش مصنوعی: ای جان من، به خاطر جدایی تو، قلبم به شدت سوخته است. صدها دل را به خاطر عشق به چهره‌ات از دست داده‌ام و حالا خودم نیز در تنهایی سوخته‌ام.
سنگین دل تو در همه عمر از طریق مهر
بر حال من نسوخته و آهن بسوخته
هوش مصنوعی: دل سنگین تو در طول زندگی‌ات، هرگز به خاطر محبت و عشق، حال مرا نرم نکرده و فقط باعث شده که مانند آهن در آتش بسوزم.
هردم ز غصه، چیست نگویی مراد تو؟
زین ناتوان عاشق خرمن بسوخته
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر غصه‌ای که دارم، نمی‌توانم بگویم که منظور تو چیست؟ از این عاشق ناتوان که تنها خاکستر عشقش باقی مانده است.
بی‌چهرهٔ چو شمع تو در خلوت تنم
دل را چراغ مرده و روغن بسوخته
هوش مصنوعی: در تن تنها و بی‌چهره‌ام، مانند شمعی هستی که در خلوت می‌سوزد و قلبم را به نور مرده و روغن سوخته‌اش راهنمایی می‌کند.
بر درد و داغ و محنت و اندوه و رنج من
هم مرد خسته گشته و هم زن بسوخته
هوش مصنوعی: من از درد و رنج و اندوه به حدی خسته شده‌ام که هم مرد و هم زن، هر دو در حسرت من به تنگ آمده‌اند.
در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم
خرمن به باد داده و مسکن بسوخته
هوش مصنوعی: در جایی که این دل بی‌پناه زندگی کرده، امید و آرامش را به باد داده و زندگی‌اش را خراب کرده است.
چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر
در آستین گرفته و دامن بسوخته
هوش مصنوعی: زمانی که اوحدی به من فکر می‌کند، غم و اندوهی در دلم شعله‌ور می‌شود، به‌طوری‌که درد آن تا جگرم رسیده و لباس من را هم سیاه کرده است.