گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۵

دل من خستهٔ یاریست بی‌تو
تنم در قید بیماریست بی‌تو
مرا گوییکه: بی‌من جان همی ده
کرا خود غیر ازین کاریست بی‌تو؟
ترا در سر دلازاریست بی‌من
مرا با خود دلازاریست بی‌تو
تو فخری میکنی بر من، چه حاجت؟
مرا از خویش خود عاریست بی‌تو
دلی را شاد پنداری تو، زنهار!
مپندار این که پنداریست بی‌تو
فضای هفت کشور بر دو چشمم
ز غم چون چاره دیواریست بی‌تو
هر آن گل کز گلستانی بر آید
به چشم اوحدی خاریست بی‌تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل من خستهٔ یاریست بی‌تو
تنم در قید بیماریست بی‌تو
هوش مصنوعی: دل من به شدت دل‌زده و خسته است و بدون تو، بدنم در گرفتاری و بیماری قرار دارد.
مرا گوییکه: بی‌من جان همی ده
کرا خود غیر ازین کاریست بی‌تو؟
هوش مصنوعی: به من بگو که بدون تو جانم را به کسی نمی‌دهم، آیا غیر از این کاری هست که بدون تو انجام دهم؟
ترا در سر دلازاریست بی‌من
مرا با خود دلازاریست بی‌تو
هوش مصنوعی: در ذهن من همیشه یاد تو هست و بدون تو، زندگی برای من سخت و دشوار است.
تو فخری میکنی بر من، چه حاجت؟
مرا از خویش خود عاریست بی‌تو
هوش مصنوعی: تو به خود می‌بالید و بر من افتخار می‌کنی، اما چه نیازی به این کار است؟ من بدون تو خودم را از دست داده‌ام.
دلی را شاد پنداری تو، زنهار!
مپندار این که پنداریست بی‌تو
هوش مصنوعی: اگر دل کسی را شاد می‌بینی، مواظب باش! فکر نکن که این شادی واقعی است و بدون تو به وجود آمده است.
فضای هفت کشور بر دو چشمم
ز غم چون چاره دیواریست بی‌تو
هوش مصنوعی: فضای هفت کشور بر دو چشمانم به‌خاطر غم و اندوهی که دارم، مانند دیواری است که نبود تو را به شدت احساس می‌کنم.
هر آن گل کز گلستانی بر آید
به چشم اوحدی خاریست بی‌تو
هوش مصنوعی: هر گلی که از باغی به وجود بیاید، به نظر اوحدی (شاعر) بی‌معنا و خاری است، اگر تو در کنار او نباشی.