گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۹

ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو
به حال من نظری کن، که مردم از ستم تو
متاب روی و سر از من،مباش بی‌خبر از من
که روز و شب دل و چشمم در آتشست ونم تو
تویی علاج غم ما تویی مسیح دم ما
ز مرگ باک نباشد که می‌خوریم دم تو
ز راه دور و بیابان چه باک و دوزخ تابان؟
کزین دو بیم ندارم به پشتی کرم تو
به صید ما نکند کس هوا و رغبت ازین پس
که داغ دست تو داریم و خانه در حرم تو
مگر تو چارهٔ کارم کنی و زخم که دارم
که مرهمی نشناسم موافق الم تو
کدام جنس که دستم نباخت بر سر کویت؟
کدام نقد که چشمم نریخت در قدم تو؟
گر آن مجال ببینم شبی که: با تو نشینم
کنم شکایت بسیار از التفات کم تو
مکن شکسته و خوارش، به دست کس مسپارش
که اوحدیست درین شهر سکهٔ درم تو

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو
به حال من نظری کن، که مردم از ستم تو
هوش مصنوعی: دل من به عشق تو جریح شده و غم تو نیز مرا آزار می‌دهد. به حال من نگاهی بینداز، زیرا من از رنجی که در اثر ستمت می‌کشم، در حال زاری‌ام.
متاب روی و سر از من،مباش بی‌خبر از من
که روز و شب دل و چشمم در آتشست ونم تو
هوش مصنوعی: به روی من زحمت نکش و از من دوری کن، در حالی که از حال من بی‌خبری. زیرا روز و شب، دل و چشمانم در آتش اشتیاق تو می‌سوزد و تو غافل از این همه درد هستی.
تویی علاج غم ما تویی مسیح دم ما
ز مرگ باک نباشد که می‌خوریم دم تو
هوش مصنوعی: تو درمان دردهای ما هستی، تو همان موعود نجات ما هستی. از مرگ هراسی نداریم زیرا با یاد تو زندگی می‌کنیم.
ز راه دور و بیابان چه باک و دوزخ تابان؟
کزین دو بیم ندارم به پشتی کرم تو
هوش مصنوعی: از سفرهای دور و سختی‌های بیابان نترس، حتی اگر دوزخی هم باشد، زیرا من از این دو ترسی ندارم، به خاطر لطف و حمایت تو.
به صید ما نکند کس هوا و رغبت ازین پس
که داغ دست تو داریم و خانه در حرم تو
هوش مصنوعی: از این لحظه هیچ‌کس تمایلی به شکار ما ندارد، زیرا ما نشانی از دلتنگی و عشق تو را بر دل داریم و از حضور در حریم تو خوشحالیم.
مگر تو چارهٔ کارم کنی و زخم که دارم
که مرهمی نشناسم موافق الم تو
هوش مصنوعی: تو تنها راه‌حلی برای مشکلات من هستی و زخم‌هایی که دارم، درمانی نمی‌شناسم که با تو سازگار باشد.
کدام جنس که دستم نباخت بر سر کویت؟
کدام نقد که چشمم نریخت در قدم تو؟
هوش مصنوعی: کدام چیزی بوده که من به خاطر تو از دست ندادم؟ چه چیزی هست که من به پای تو نریختم و فدای تو نکردم؟
گر آن مجال ببینم شبی که: با تو نشینم
کنم شکایت بسیار از التفات کم تو
هوش مصنوعی: اگر شبی فرصت پیدا کنم که با تو بنشینم، شکایت‌های زیادی از توجه کم تو خواهم کرد.
مکن شکسته و خوارش، به دست کس مسپارش
که اوحدیست درین شهر سکهٔ درم تو
هوش مصنوعی: به او اجازه نده که به ذلت و شکست بیفتد و به دست کسی دیگر بیفتد؛ چرا که اوحدی در این شهر، ارزش و اعتبار توست.

حاشیه ها

1396/08/20 08:11
ندا

چه غزلی. مرحبا. تو را گزید دل من، مرا گزید غم تو