غزل شمارهٔ ۶۶۸
ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو
سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو
در دهر سوکوار نباشد به حال من
در شهر غمگسار نباشد بینگ تو
پیش رخت ز شرم بریزند رنگها
صورتگران چین چو ببینند رنگ تو
بر زان دل چو سنگ و بر همچو سیم خام
آنکس خورد، که سیم بریزد به سنگ تو
مپسند کشتن من مسکین، که بعد ازین
مانند من شکار نیفتد به چنگ تو
اکنون سپر چه سود؟ که بر دل گذار کرد
پیکان تیر غمزهٔ همچون خدنگ تو
میدان فراخ یافتهای، اوحدی،ولی
در وصل او عجب که رسد دست تنگ تو!
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو
سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو
هوش مصنوعی: ای نور چشم من، به رنگ لالهای که بر چهرهات است سوگند میخورم که دل من همچون سنگ، محکم و استوار است.
در دهر سوکوار نباشد به حال من
در شهر غمگسار نباشد بینگ تو
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس به حال من توجهی ندارد و در این شهر که پر از غم و اندوه است، بیوجود تو هیچ دلخوشی ندارم.
پیش رخت ز شرم بریزند رنگها
صورتگران چین چو ببینند رنگ تو
هوش مصنوعی: وقتی که تو در برابر کسی ظاهر میشوی، به خاطر زیباییات، تمام رنگها از شرم محو میشوند و هنرمندان چهرهنگاری که تو را میبینند، رنگ صورتشان به خاطر جلوهی تو تغییر میکند.
بر زان دل چو سنگ و بر همچو سیم خام
آنکس خورد، که سیم بریزد به سنگ تو
هوش مصنوعی: اگر دلی به سختی سنگ داشته باشد و مانند نقرهی خام باشد، تنها کسی آن را میشکند که نقره را در برابر سنگ بریزد.
مپسند کشتن من مسکین، که بعد ازین
مانند من شکار نیفتد به چنگ تو
هوش مصنوعی: از کشتن من بیچاره خوشنود نباش، زیرا پس از من دیگر کسی مانند من به دام تو نخواهد افتاد.
اکنون سپر چه سود؟ که بر دل گذار کرد
پیکان تیر غمزهٔ همچون خدنگ تو
هوش مصنوعی: اکنون داشتن سپر چه فایدهای دارد؟ وقتی پیکان تیر زخمزننده چشمان تو بر دل فرود آمده است.
میدان فراخ یافتهای، اوحدی،ولی
در وصل او عجب که رسد دست تنگ تو!
هوش مصنوعی: اوحدی، تو در دنیای وسیع و بزرگ زندگی میکنی، اما عجیب است که دست تو که محدود است، چگونه میتواند به وصل و ارتباط با او برسد!