گنجور

غزل شمارهٔ ۶۶۲

تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمی‌کند به شکر دردمند تو
محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمی‌روند به جور از کمند تو
کشتند در کنار چمن سروها بسی
لیکن نمی‌رسند به قد بلند تو
گر صد غبار بر دل من باشد از غمت
مشکل جدا شوم ز عنان سمند تو
ور دیگری ز تیغ جفای تو سر کشد
من سر نمی‌کشم، که شدم پای بند تو
کردم فدای تو دل و دین و توان و جان
تا خود کدام باشد ازین‌ها پسند تو؟
از دردت اوحدی سخنی دارد، ای نگار
بشنو حکایتی که کند دردمند تو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمی‌کند به شکر دردمند تو
هوش مصنوعی: وقتی که سخن شیرین و دلنشین تو آشکار شد، دیگر کسی به شیرینی شکر تمایل نشان نمی‌دهد، چون درد و غم تو برایش مهم‌تر است.
محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمی‌روند به جور از کمند تو
هوش مصنوعی: عشق نیازی به زنجیر و قید ندارد، چرا که عاشقان به دلیل زیبایی‌های تو هرگز به زور از مسیر عشق خارج نمی‌شوند.
کشتند در کنار چمن سروها بسی
لیکن نمی‌رسند به قد بلند تو
هوش مصنوعی: در کنار چمن، بسیاری از سروها را کشتند، ولی هیچ‌کدام به قد و بلندی تو نمی‌رسند.
گر صد غبار بر دل من باشد از غمت
مشکل جدا شوم ز عنان سمند تو
هوش مصنوعی: اگرچه دل من پر از غبار غم توست، اما باز هم نمی‌توانم از محبت و ارتباط با تو دل بکَند.
ور دیگری ز تیغ جفای تو سر کشد
من سر نمی‌کشم، که شدم پای بند تو
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر بدرفتاری تو جانش را از دست بدهد، من از تو جدا نمی‌شوم، چون به تو وابسته شده‌ام.
کردم فدای تو دل و دین و توان و جان
تا خود کدام باشد ازین‌ها پسند تو؟
هوش مصنوعی: من دل و ایمان و قدرت و جانم را فدای تو کردم، حالا بگو کدام‌یک از این‌ها مورد پسند توست؟
از دردت اوحدی سخنی دارد، ای نگار
بشنو حکایتی که کند دردمند تو
هوش مصنوعی: عزیزم، از درد تو سخن می‌گوید، پس گوش کن به داستانی که دلمرده‌ات برایت تعریف می‌کند.