غزل شمارهٔ ۶۶۱
ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
کی راست شود کارم؟ زین غصه که من دارم
ای کار مرا ویران بنیاد ز دست تو
عقلم چو دهد یاری، گوید که: درین زاری
آنست که صد نوبت افتاد ز دست تو
دادی ز جفا نوشم، تا گشت فراموشم
چیزی که مرا بودی بر یاد، ز دست تو
از بند رها میکن، مملوک و بها میکن
کین بنده نخواهد شد آزاد ز دست تو
شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو
چون اوحدی ار راهم باشد به در شاهم
یا دولت او خواهم یا داد ز دست تو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
هوش مصنوعی: ای محبوب با دل سنگین، فریادی از درد دارم، چرا که دیوانهام کردی و دل من به باد رفته است.
کی راست شود کارم؟ زین غصه که من دارم
ای کار مرا ویران بنیاد ز دست تو
هوش مصنوعی: آیا روزی کار من درست میشود؟ از این نگرانی که به جانم افتاده است. ای کسی که به دست تو، زندگیام ویران شده است.
عقلم چو دهد یاری، گوید که: درین زاری
آنست که صد نوبت افتاد ز دست تو
هوش مصنوعی: وقتی عقل به من کمک میکند، به من میگوید که در این وضعیت ناراحتی، علت آن این است که بارها و بارها اشتباهات از سوی تو رخ داده است.
دادی ز جفا نوشم، تا گشت فراموشم
چیزی که مرا بودی بر یاد، ز دست تو
هوش مصنوعی: از آزار تو نوشیدم و به فراموشی سپردم چیزی که همیشه به یاد تو بود و حالا از دست تو رفته است.
از بند رها میکن، مملوک و بها میکن
کین بنده نخواهد شد آزاد ز دست تو
هوش مصنوعی: من را از بند خود آزاد کن، و از من بهرهبرداری نکن، چون این بنده هرگز از دستان تو آزاد نخواهد شد.
شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از احساسات متضاد خود سخن میگوید. او به گونهای به شخصی اشاره میکند که با ایجاد غم در او، برایش شادی به ارمغان آورده است. اکنون شاعر از این که از غم آن شخص شاد شده، صحبت میکند و میگوید که شادی از او و دست او نمیآید. این نشاندهنده این است که وابستگی عمیقتری به ارتباط میان شادی و غم دارد.
چون اوحدی ار راهم باشد به در شاهم
یا دولت او خواهم یا داد ز دست تو
هوش مصنوعی: اگر به راه اوحدی برسم، به دو چیز خواهم رسید: یا شاهی و بزرگی، یا اینکه از تو دادخواهی میکنم.