غزل شمارهٔ ۶۵۷
من از مادری زادم که پارم پدر بود او
شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او
ز عالم همی جستم نشان دل آرایش
چو عالم شدم بر وی ز عالم به در بود او
از آن راهبین گشتم که هر جا رخ آوردم
دلم را دلیل ره، مرا راهبر بود او
ز خاطر نرفت آن نقش و از دل نشد خالی
کجا رفتی از خاطر؟ که نقش حجر بود او
قمروار حالم ار کمابیش بود چندی
شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او
ز بس قطره باران که فیضش فراهم زد
چو دریا شد آن آبی، که وقتی شمر بود او
من آن نقد عرضی، کش درین فرش بنهفتم
نه از خاک شد تیره، نه از نم، که زر بود او
نه عقلم بسی گفتی، مکن یاد او دیگر؟
که اندر طریق ما عجب بیخبر بود او!
مجوی اوحدی را تو ز من کاندر آن ساعت
که من بار میبستم، به جنبی دگر بود او
اطلاعات
وزن: فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن (طویل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من از مادری زادم که پارم پدر بود او
شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او
هوش مصنوعی: من از مادری به دنیا آمدم که پدرم، انسانی بزرگ و با عظمت بود. من اکنون به قدری کوچک شدهام که در خاک پای او قرار گرفتهام، کسی که پیش از من، سرآمد و برتر بود.
ز عالم همی جستم نشان دل آرایش
چو عالم شدم بر وی ز عالم به در بود او
هوش مصنوعی: در جستجوی نشانهای از دلبرم بودم، ولی وقتی به معرفت رسیدم و به فهم دنیا پی بردم، متوجه شدم که او از این دنیا فراتر است.
از آن راهبین گشتم که هر جا رخ آوردم
دلم را دلیل ره، مرا راهبر بود او
هوش مصنوعی: از آن طریقی که رفتم، هر جا که سر میزدم، دلم همواره راهنما و دلیل من بود و او مرا هدایت میکرد.
ز خاطر نرفت آن نقش و از دل نشد خالی
کجا رفتی از خاطر؟ که نقش حجر بود او
هوش مصنوعی: به یاد دارم که آن تصویر از یادم نرفته و همچنان در دل من جا دارد. کجا رفتی که این تصویر، مانند نقش و نگار بر سنگ، هنوز یادآور توست؟
قمروار حالم ار کمابیش بود چندی
شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او
هوش مصنوعی: حال من شبیه ماه است، که اگرچه در برخی اوقات ضعیفتر از همیشه بوده، اما امسال به طوری درخشان شده که شمس (خورشید) آن ماه را که مدتی طولانی قمر بوده، تحتالشعاع قرار داده است.
ز بس قطره باران که فیضش فراهم زد
چو دریا شد آن آبی، که وقتی شمر بود او
هوش مصنوعی: به خاطر بارانهای بسیار، آن آبی که ابتدا کم و ناچیز بود، حالا به دریا تبدیل شده است.
من آن نقد عرضی، کش درین فرش بنهفتم
نه از خاک شد تیره، نه از نم، که زر بود او
هوش مصنوعی: من آن مطلب ارزشمندم که در این فرش گسترش یافتهام؛ نه از خاک و زمین تیره شدم، و نه از رطوبت متاثر؛ زیرا من مانند طلا هستم.
نه عقلم بسی گفتی، مکن یاد او دیگر؟
که اندر طریق ما عجب بیخبر بود او!
هوش مصنوعی: در این بیت، گویا گوینده در حال بیان این مطلب است که عقل و خرد او به او توصیه میکند که دیگر به یاد او نباشد، اما او اشاره به این دارد که در مسیر زندگی، شخصی که مورد اشاره است، از بسیاری از واقعیتها و امور غافل بوده است. این به نوعی نشاندهندهی شگفتی از نادانی یا بیاطلاعی او در موضوعات مهم است.
مجوی اوحدی را تو ز من کاندر آن ساعت
که من بار میبستم، به جنبی دگر بود او
هوش مصنوعی: در آن لحظه که من بار خود را آماده میکردم، اوحدی در حالتی دیگر و دور از من بود.
حاشیه ها
1392/03/02 03:06
مسعود ب
غلط املائی در مصرع آخر که وزن را خراب کرده - «جانبی» باید «جنبی» باشد.